خاتمی نیوز- نقدهایی در جستجوی فهم و اصلاح

بهبوداوضاع جهان درگرو برخوردفعالانه ونقدمتعهداست.شعاراصلاح طلبی رابرخی دادندولی درعمل...

خاتمی نیوز- نقدهایی در جستجوی فهم و اصلاح

بهبوداوضاع جهان درگرو برخوردفعالانه ونقدمتعهداست.شعاراصلاح طلبی رابرخی دادندولی درعمل...

ننگ دیگری برای اصلاح طلبان/حتما به دوم خردادی ها رای نمی دهم...

احتمال پناهندگی سخنگوی اصلاح طلبان به امریکا

  برخی رسانه ها از احتمال عدم بازگشت سخنگوی اصلاح طلبان مجلس از آمریکا به کشور سخن می گویند؛ برخی دیگر می‌گویند او برای شرکت در یک کنگره پزشکی به آمریکا سفر کرده است.به گزارش فارس، نورالدین پیرمؤذن سخنگوی فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی اخیرا به گفتگوی مفصل با شبکه تلویزیونی "صدای آمریکا"(V.O.A) درباره انتخابات مجلس در ایران پرداخت. این شبکه که حاضر نیست چند ثانیه از وقت خود را به انعکاس واقعیت های ایران و انقلاب اسلامی اختصاص دهد، نزدیک به یکساعت از وقت خود را آن هم به صورت زنده در اختیار پیر موذن قرار داد تا واقعیت های انقلاب اسلامی و انتخابات را در ایران تحریف کرده و منعکس کند. وفا مستقیم یکی از افرادی که حتی نزد ضد انقلابیون مقیم خارج کشور نیز به هواداری از صهیونیسم معروف است و در این مصاحبه طرف صحبت پیر موذن بود از اظهارات پیر موذن ذوق زده و شگفت زده به نظر می‌رسید و با طرح سوالات جهت دار وی را در حمله به دولت و جریان‌های سیاسی داخلی یاری می کرد.

 صدای آمریکا در بخشی از این مصاحبه نطق‌های پیش از دستور پیر موذن را در انتقاد از دولت پخش می‌کرد.پیرموذن در حالی که بسیاری از اصلاح طلبان منتقد دولت در سراسر کشور نامزد دارند و تندترین انتقادها را علیه دولت در رسانه های خود مطرح می کنند، ادعا کرده است: مخالفت با دولت و رئیس جمهور دلیل عمده ردصلاحیت‌ها بوده است. حتی تعدادی از نمایندگان فراکسیون اکثریت مجلس به دلیل نطق مخالف دولت و رئیس جمهور ردصلاحیت شده‌اند. پیرمؤذن انتخابات در ایران را نمایشی توصیف کرد و ادعا کرد: همه نمایندگان مجلس هفتم با تقلب و رانت به مجلس راه یافته‌اند. اما توضیح نداد، خود که دارای عقاید تند و افراطی بوده، چگونه دریک انتخابات باصطلاح نمایشی ومملو از تقلب به مجالس ششم و هفتم جمهوری اسلامی راه یافته است؟ اظهارات پیر موذن در حالی است که وی برای انتخابات مجلس هشتم نیز ثبت نام کرده بود. تلویزیون صدای آمریکا وابسته به وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا از طریق مصاحبه با ضد انقلابیون فراری خط تاثیرگذاری بر انتخابات مجلس هشتم را در دستور کار قرار داده است.برخی منابع آگاه همچنین از احتمال پناهندگی سخنگوی اصلاح طلبان خبر می دهند.

http://www.rajanews.com/News/?25296 

عوامل صهیونیسم در ایران رابشناسیم/حواسمان به انتخابمان باشد

حلقه جورج سوروس صهیونیست در ایران

 آن وحشت، کمتر از یک ماه بعد پدید آمد، اما برآمده از پوچی فلسفی نبود. پوچی ای از جنس ویرانگری ها و رسوایی های جاسوسی را در خود داشت. روز 25 تیرماه 1386، شبکه اول صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، در پیام های تبلیغاتی خود، خبر از پخش برنامه به اسم دموکراسی در روزهای 27 و 28 تیرماه داد. تصاویری از سه مأمور انقلاب مخملی، در کنار یکدیگر تدوین شده بود که هر کدام از فعالیت های مشترکشان، برای پدیدآوردن کودتای مخملی در ایران، می گفتند. رامین جهانبگلو از همکاری با هاله اسفندیاری می گفت، هاله از ارتباط با کیان تاجبخش14 و کیان از حضور در بنیاد صهیونیستی جرج سوروس،15 برای اجرای پروژه فروپاشی از درون در ایران.

  یحیی کیان تاجبخش، معروف به کیان تاجبخش، سال 1340 در تهران متولد شد. در سن هفت سالگی به انگلیس رفت و در مدرسه ای شبانه روزی تحصیلات خود را آغاز کرد. پدر او مسئول روابط عمومی دفتر فرح پهلوی بود و چهارسال پیش از انقلاب اسلامی ایران، به عنوان کارمند اداری سازمان ملل به سوئیس رفت. کیان در سال 1362، فوق لیسانس مدیریت شهری خود را از دانشگاه انگلستان دریافت کرد و به خانواده اش در ایالات متحده پیوست. او اگرچه تا سال 1376، هیچ توجهی به مسائل ایران نداشت، اما با استقرار اصلاح طلبان در مناصب دولتی، بنیاد صهیونیستی جرج سوروس، تاجبخش را به عنوان نماینده خود در تهران برگزید و به آموزش وی پرداخت. اغلب این آموزش ها معطوف به پروژه های فرهنگ سازی، شبکه سازی و نهادسازی در حوزه های اجتماعی بوده است. تاجبخش، هنگامی که استادیار مدرسه تحقیقات نوین اجتماعی در نیویورک بود، با بیژن خواجه نوری از رابطان برجسته سازمان جاسوسی سیا آشنا می شود و از مجرای ارتباطی این جاسوس، تعاملات خود را با مراد ثقفی (سردبیر فصلنامه گفت و گو) در ایران آغاز می کند. ملاقات این دو که با میزبانی بنیاد سوروس در نیویورک و هنگام برگزاری نخستین انتخابات شوراهای اسلامی شهر تهران انجام شد، نقطه آغاز صورتبندی فعالیت های جاسوسی تاجبخش در ایران دانسته شده است. او که آثارش در حوزه سرمایه اجتماعی توسط دفتر مطالعات سیاسی وزارت کشور در هنگام ریاست جمهوری محمد خاتمی ترجمه و منتشر شده، یکی از نظریه پردازان دولت اصلاحات در حوزه شهرداری ها و سازمان های غیردولتی به شمار می رفت. از ابتدای دهه 1380، حضور تاجبخش در محافل اصلاح طلبی ایران، شتاب گرفت و سال 1383 به جمع نظریه پردازان دفتر پژوهش های فرهنگی و خانه هنرمندان ایران پیوست. از سال 1383 در کلاس های جامعه شناسی شهری در دانشگاه تهران حضور یافت و به طرح اندیشه های فرانسیس فوکویاما پرداخت. همزمان با این کوشش ها، این مامور مخملی با بانک جهانی در حیطه طرح های نئواستعماری معطوف به ایران همکاری می کرد. او در اسفند 1383، با دعوت از یوپ ون دنبرگ (رئیس مجلس سنا و رئیس سازمان شهرداری های هلند) به ایران، کوشید تا جنگ استراتژیک نرم در ایران را وارد فاز عملی خود کند. در سال 1384، تاجبخش در سفری که به بوداپست در مجارستان داشت با معماران فروپاشی اروپای شرقی در آن کشور دیدار و پیرامون گزاره های کودتای مخملی در ایران رایزنی کرد. پس از بازگشت از این سفر، او «سازمان دیده بان توسعه مشارکتی» را بنیان گذاشت و در پی ارتباط با نمایندگان مجلس برای پیشبرد اهداف براندازی نرم بود. وی در مردادماه 1385به همراه داریوش آشوری، نصرالله پورجوادی، ناصر فکوهی، منصوره اتحادیه، فرهاد دفتری و... به ششمین «همایش دوسالانه مطالعات ایرانی» در لندن رفت. این دوسالانه که با مشارکت بنیاد مطالعات ایران، انجمن بین المللی مطالعات ایرانی آمریکا، انجمن ایرانشناسی اتریش، انستیتو مطالعات فارسی بریتانیا و انجمن ایران شناسی فرانسه برگزار شد، اغلب به مثابه یک فرصت مطالعاتی ـ رایزنی برای پژوهشگرانی است که سفارش ها و مطالعات راهبردی حوزه های «بی ثبات سازی سیاسی»، «براندازی اینترنتی»، «شبکه سازی اجتماعی» و... را دنبال می کنند. مهرماه 1385، تاجبخش با چاپ کتاب «سرمایه اجتماعی اعتماد، دموکراسی و توسعه»، یک دکترینال اجتماعی، استراتژیک و الگویی ساختاری را برای سرمایه های پنهان براندازی نرم صورتبندی کرد. از آبانماه 1385، این مامور مخملی تلاش های خود را برای بازگرداندن قدرت از دست رفته شوراها به اصلاح طلبان کلید زد و با برگزاری سلسله کارگاههای مطالعاتی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، از مصطفی تاج زاده برای سخنرانی با موضوع تاسیس شوراها در ایران دعوت کرد؛ سخنرانی هایی که یک تبلیغات زودهنگام در پس نقاب «مطالعات آکادمیک» برای طیف سکولار و لیبرال اصلاح طلبان محسوب می شد. کیان تاجبخش در کسوت نماینده رسمی جرج سوروس در ایران با حلقه فکری هنرمندان لائیک در تعامل بود. وی یک ماه پیش از بازداشتش در سال 1386، به دعوت بهروز غریب پور و در کنار علیرضا سمیع آذر (مدیر پیشین موزه هنرهای معاصر و رابط ملاقات هنرمندان ایرانی با وزیر امور خارجه آمریکا)، مریم زندی (کارمند تلویزیون ملی درعصر پهلوی دوم)، ابراهیم حقیقی (گرافیست مائوییست) و سفیر هندوستان به خانه هنرمندان ایران رفت و در مراسم رونمایی مجله فرهنگی و هنری گالری که در کشور هند منتشر می شود، به سخنرانی پرداخت. 21 اردیبهشت ماه 1386، تاجبخش با حکم ویژه دادستانی عمومی و انقلاب تهران و به اتهامات مشارکت در راه اندازی کودتای مخملی در ایران و اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و برای انجام تحقیقات مقدماتی در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفت. روز 28 و 29 تیرماه 1386، اعترافات او در کنار اعترافات هاله اسفندیاری و رامین جهانبگلو در برنامه «به اسم دموکراسی» از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد و سپس روز 28 شهریورماه، با سپردن قرار وثیقه صد میلیون تومانی، از زندان اوین آزاد شد. نک: کیان تاجبخش، پدرام ملک بهار (پیام فضلی نژاد). «گزارش مستند کیهان از هویت کیان تاجبخش». روزنامه کیهان، 5 خردادماه 1386، شماره 18810، صفحه 14.

جرج سوروس، کارگزار اقتصادی کودتاهای مخملی در جهان، مدیر ارشد در شورای روابط خارجی آمریکا، شریک اقتصادی بنیادهای اعانه ملی برای دموکراسی ( NED ) و خانه آزادی ( Freedom House )، بنیانگذار مؤسسه جامعه باز ( Open SocietyInstitute - OSI ) و صاحب مؤسسه مالی بین المللی فاند منیجمنت ( Fund Management )، یک یهودی صهیونیست است که آگوست سال 1930 در بوداپست متولد شد. در سال 1947، پس از روی کار آمدن کمونیست ها در مجارستان به انگلستان پناهنده گشت و در سال 1952 تحصیلات خود را در مدرسه اقتصادی لندن به پایان برد. در این دانشگاه با کارل پوپر آشنا شد و به فلسفه لیبرالیستی این فیلسوف و نظریه پرداز سازمان جاسوسی سیا دل باخت. سال 1956 به آمریکا مهاجرت کرد و چهار سال بعد، مؤسسه مالی بین المللی فاند منیجمنت ( Fund Management ) را بنیان نهاد که مؤسسه ای خصوصی است و در زمینه سرمایه گذاری و مدیریت مالی مشاوره می دهد. این مؤسسه از آغاز تاکنون، مشاور اصلی گروه صندوق های کوانتوم فاند ( Quantom Fund ) است که در 30 سال گذشته به طور متوسط سود سالانه اش را 31 درصد تخمین زده اند. با این همه، سوروس برای فرار از سیستم مالیاتی آمریکا، بسیاری از دفاتر اقتصادی خود را به هلند و جزایر دریای کاراییب منتقل کرده است. سال 1988، او با رشوه به کارمندان بانک فرانسوی سوسایتی جنرال، به وسیله اطلاعاتی که از این طریق به دست آورد، سه میلیون دلار به جیب زد، اما در سال 2005، پس از افشای این ماجرا، دادگاهی در فرانسه وی را محکوم به پرداخت جریمه ای سنگین کرد. از سوروس به عنوان تنها عامل ورشکستگی بانک مرکزی انگلستان در 16 سپتامبر 1992 یاد می شود. در سال 1979، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، او در نیویورک مؤسسه ای را تأسیس کرد که به یاد استاد معروفش کارل پوپر (صاحب کتاب جامعه باز و دشمنانش) آن را جامعه باز ( Open SocietyInstitute - OSI ) نام نهاد. این مؤسسه در پوشش یک نهاد خیریه و غیرانتفاعی، امروز به عنوان یکی از شرکای اقتصادی کودتاهای مخملی آمریکا در جهان شناخته می شود و شبکه گسترده نمایندگی های آن شامل مؤسسات ملی در پنجاه کشور جهان، از خاورمیانه، اروپا، آفریقا تا ایالات متحده فعالیت می کند. هدف ظاهری این مؤسسه، ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز، کمک های انسان دوستانه، بهداشت عمومی، رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی است، اما شبکه بین المللی آن به عنوان مجاری اقتصادی و امنیتی کودتاهای مخملی در کشورهای ناسازگار با آمریکا ایفای نقش می کند. بنیاد سوروس، با فعال کردن مراکز مطالعاتی در کشورهای مختلف و سپس با ارزیابی مخالفان دولت مرکزی و حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را برای انقلابی آرام و به شکست کشاندن دولت و یا حکومت فراهم می کند. 130 میلیون دلار از ثروت سوروس از سال 1995 تا امروز هزینه دموکراسی سازی آمریکایی کشور روسیه شده که تا امروز نتیجه مطلوبی نداشته است. در انقلاب رز گرجستان که 23 نوامبر 2003 رخ داد، سوروس با اختصاص20 میلیون دلار به مخالفان دولت، نقش مهمی را ایفا کرد. پس از وقوع این کودتای مخملی، او با اعلام رضایت از این مسأله تصریح کرد که در سایر کشورهای آسیای میانه از این اقدامات حمایت خواهد کرد و به روزنامه لس آنجلس تایمز گفت که مایل است انقلاب مخملی در کشورهای مستقل مشترک المنافع، مانند قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان تکرار گردد. او تاکنون بیش از 40 میلیون دلار به منظور راه اندازی کودتاهای مخملی در این پنج کشور آسیای مرکزی سرمایه گذاری کرده و 5 میلیون دلار را نیز به اصلاحات در کشور ترکیه اختصاص داده است. بنابر روایت مستند ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، انقلاب نارنجی اوکراین در 31 دسامبر 2004، زیر نظر بنیاد جامعه باز و نهادهای وابسته به سوروس به وقوع پیوسته و این میلیاردر صهیونیست، همین نقش را در انقلاب لاله قرقیزستان در 24 مارس 2005 ایفاء کرده است. 50 میلیون دلار از سرمایه سوروس، هزینه کودتای مخملی در اوکراین و قرقیزستان شد. بر اساس آمار رسمی، تا سال 2004، ثروت وی معادل هفتاد میلیارد دلار برآورد گشت. ماهاتیر محمد (نخست وزیر پیشین مالزی)، این صهیونیست را «مردی احمق» خطاب کرده که می خواهد دستاور اقتصادی چهل سال تلاش مردم در کشورهای آسیای جنوبی را با پول های فراوان خود به نابودی کشد. سوروس که در گفت وگوهایش خود را هوادار تئوری جامعه مدنی جهانی معرفی می کند، دارای تألیفاتی مانند «سراب برتری آمریکا»، «جامعه باز: اصلاح سرمایه داری جهانی»، «علم و جامعه باز: آینده فلسفه کار پوپر»، «بحران سرمایه داری جهانی: جامعه باز در خطر»، «تعهد به دموکراسی: تشویق تجارت آزاد و اصلاحات دموکراتیک در شوروی و اروپای شرقی»، «کیمیای سرمایه» و... است و دانشگاههای آکسفورد، مجارستان و دانشگاه آمریکایی ییل به او دکتری افتخاری داده اند. مردادماه 1386، کاملیا انتخابی فرد (عضو تحریریه روزنامه های همشهری و زن) در سلسله مقالاتی برای روزنامه القبس کویت فاش کرد که سال 1377 در سفری که با دعوت انجمن سردبیران نیوانگلند به ایالات متحده داشته است، جرج سوروس از محمد عطریان فر (عضو مرکزیت حزب کارگزاران سازندگی و رئیس شورای سیاستگزاری روزنامه هم میهن و هفته نامه شهروند امروز)، شهلا شرکت (مدیر مسئول ماهنامه زنان) و مژگان جلالی (نویسنده روزنامه ایران نیوز) و او، برای میهمانی ای خصوصی به منزل شخصی اش دعوت کرده است و با ذکر مستنداتی گفت که در این میهمانی، عطریان فر و سوروس مذاکراتی با هم درباره مطبوعات و رسانه های ایران داشتند. انتخابی فرد که در سال های نخست ریاست جمهوری محمد خاتمی، خبرنگار همراه رئیس جمهور در سفرهای خارجی بود و اکنون برای جرج سوروس در خبرگزاری یورو آسیا کار می کند، نوشت که محمد عطریان فر هنگام بازگشت به ایران، از سه زن شرکت کننده در این میهمانی خصوصی خواسته است تا کتاب هایی را که سوروس به آنان هدیه داده بود، دور بیاندازند تا دیدار آنها با این صهیونیست میلیاردر فاش نگردد.

مرگ سیاسی شوالیه(یادداشت)

 گفتارهای جهانبگلو در برنامه به اسم دموکراسی، فرآورده ای متمایز از اعترافاتش در خبرگزاری دانشجویان ایران نداشت. انگار که محذورات امنیتی در همه سرویس های اطلاعاتی دنیا، همیشه مانع فاش گویی و رازگشایی از معادلاتی است که می تواند مخاطب را بیدار کند و به ذهن و روان او تکانی دهد، اگرچه که این رویه برای از دست نرفتن سوژه های امنیتی، طبیعی و حتی غیر از وجهه قانونی، دارای وجوب عقلی است.

 روز پیش از آنکه برنامه تلویزیونی به اسم دموکراسی روی آنتن برود، این بار پر روسینیول از روزنامه ال پائیس به رامین که در هند به سر می برد، تلفن کرد تا نظرش را درباره پخش این برنامه بپرسد. جهانبگلو، این بار دستپاچه بود و پخش این اعترافات از تلویزیون دولتی ایران را «هدف سیاست یاوه گویی» دانست:

 یک اعتراف سیاسی از این دست، مضحک است. کاملاً تبلیغاتی است. مرا به یاد دوران استالین می اندازد. سال 1948 و کتاب جورج اورول. متعصبین نه تنها می خواهند از آنان پیروی کنید، بلکه حتی با آنها موافق هم باشید. من این را با انقلاب فرهنگی مائو در چین مقایسه می کنم. با گذشت زمان به خوبی مشخص می شود که چه کسی قربانی چنین جریاناتی است.  اما رامین جهانبگلو، گویی به یاد نداشت که قریب به یک سال پیش از این هم در خبرگزاری دانشجویان ایران خود را یک «قربانی» خوانده بود. آیا او با این همه مدعای فلسفه دانی، نمی دانست که جاسوسان، همیشه عروسک هایی اند در دست اربابان خود که به ثانیه ای، قربانی منافع آنان می شوند؟!

 سه هفته پیش از این، در مادرید به کریستینا گالیندو گفته بود که «تنها پوچی و بی معنی بودن مرا به وحشت می اندازد»، اما این بار از پشت تلفن در هند، به پر روسینیول می گفت که از پخش این اعترافات «وحشت کرده ام.« در مصاحبه اش به شکلی جنون آمیز و مکرر از این عبارت استفاده می کرد. تأکید کرد که «قطعا نمی خواهم به زندان برگردم.»

 جملاتش در گفت وگو با این نشریه مشهور اسپانیایی بریده بریده بود، اما شاید هراسش از ژستی پوشالی بود که این یازده ماه برای اروپائیان و آمریکائیان گرفت؛ ژست یک «فیلسوف قهرمان» که تن به اعترافات تلویزیونی نداده است. حالا جهانبگلو در کارنامه اش، یکبار «خود» را در ایران شکسته بود و یکبار «آیینه» را در هند و هر دو بار، البته به خطا. در این شکستن های پی درپی حقیقت، راهی نداشت، جز اینکه در پس لابه هایی مدام بگوید:  وحشت کرده ام. پخش اعترافات در تلویزیون، هدف سیاست یاوه گویی است. این شرایط مرا به وحشت انداخته است.

 روزشمار زندگی و حرفه رامین جهانبگلو

 ۱335. تولد در محله اختیاریه شمیرانات تهران (7 دی ماه)

1346. آغاز سفرهای خارجی رامین به همراه خانواده اش به ژنو، انگلستان، الجزایر

1353. اخذ دیپلم متوسطه از مدرسه ایران زمین، سفر به پاریس، آغاز تحصیل فلسفه و تاریخ در دانشگاه سوربن

1361. اخذ درجه فوق لیسانس در رشته فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس

1364. انتشار متن فرانسوی رساله ماکیاولی و اندیشه رنسانس

1365. آغاز همکاری با اردوگاه سلطنت طلبان ورشکسته و حضور در بنیاد مطالعات ایران، عضویت در هیأت تحریریه نشریات فرانسوی اسپری و اتود

1366. همکاری با پروژه «گفت وگو با اندیشمندان جهان امروز» در انتشارات فرانسوی فلن، آغاز دیدارها با آیزایا برلین در لندن؛ این دیدارها تا یک هفته پیش از مرگ برلین ادامه یافت.

1367. محکوم کردن حکم تاریخی حضرت امام خمینی مبنی بر ارتداد سلمان رشدی

1368. صدور بیانیه خطاب به اتحادیه اروپا علیه ملت ایران و وحشی خواندن نظام جمهوری اسلامی، همزمان با صدور این بیانیه موهن، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی کتاب هگل و سیاست مدرن را از جهانبگلو منتشر کرد.

1371. بازگشت به ایران، برگزاری نشست های فلسفه سیاسی در انجمن حکمت و ادیان

1372. حضور در مرکزیت اردوگاه تهاجم فرهنگی و همکاری با مراد ثقفی و علی دهباشی در نشریات گفت وگو و کلک، همکاری با حلقه سیاسی ماهنامه کیان و موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، انتشار متن فارسی رساله ماکیاولی و اندیشه رنسانس (نشر مرکز)

1373. برگزاری نشست های فلسفه سیاسی در بنیاد دایره المعارف بزرگ اسلامی، حضور در حلقه فرهنگی و سیاسی مجله گردون

1374. حضور در محفل شبه فلسفی نشر و پژوهش فرزان روز، همکاری با ماهنامه دنیای سخن، انتشار کتاب های مدرنیته، روشنفکری و دموکراسی (نشر مرکز) و زیر آسمان های جهان (نشر و پژوهش فرزان روز)

1375. عضویت در انجمن ایران شناسی فرانسه، آغاز سلسه جلسات سخنرانی در فرهنگسرای اندیشه درباره فلسفه غرب

1376. آغاز تحصیل در دانشگاه هاروارد آمریکا با پشتیبانی احسان یارشاطر و سیدحسین نصر، انتشار کتاب مدرن ها (نشر مرکز)، همکاری با نشریه جهان کتاب

1377. راهیابی به شورای سردبیری فصلنامه ایران نامه، دعوت از حلقه کیان به فرانسه برای گفت وگو با نویسندگان مجله اسپری و دیدار با مدیران اتحادیه مدرسان فرانسه، اخذ درجه دکتری در رشته فلسفه با گرایش فلسفه سیاسی گاندی، انتشار کتاب نقد عقل مدرن (نشر و پژوهش فرزان روز)

1378. آغاز همکاری با مرکز بین المللی محققان وودرو ویلسون، همکاری با مارک پلاتنر در ژورنال آو دموکراسی، همکاری با روزنامه های زنجیره ای، مانند صبح امروز، عصر آزادگان و نشاط

1379. آغاز کوشش های نظری برای صورتبندی جنگ نرم، تدریس در دانشگاه تورنتو، حضور در دانشگاه کلمبیا، همکاری با علی اکبر مهدی در بنیاد سیرا، پایه گزاری حلقه آگورا براساس مدل تشکیلات فراماسونری در کانادا

1380. ملاقات با کارل گرشمن در واشنگتن، اخذ بورسیه از بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی و پیوستن به جمع تحلیل گران سازمان جاسوسی سیا، همکاری با ماهنامه نگاه نو و روزنامه های دولتی ایران و همشهری، حضور در حلقه نظریه پردازان روزنامه های زنجیره ای نوروز و همبستگی، انتشار کتاب تفاوت و تساهل (نشر مرکز)

1381. ورود به حلقه نظریه پردازان مثلث شوم دولت اصلاحات (مرکز بین المللی
گفت وگوی تمدن ها، دفتر پژوهش های فرهنگی و خانه هنرمندان ایران)، آغاز تدریس پدیدارشناسی ذهن هگل در خانه هنرمندان ایران، انتشار کتاب های در جست وجوی آزادی (نشر گفتار) و موج چهارم (نشر نی)، همکاری با روزنامه های آزاد و صدای عدالت

1382. اعطای اختیارات ویژه آغاز جنگ نرم با ایران به بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی از سوی کنگره آمریکا و سفر جهانبگلو از واشنگتن به ایران، حضور در اردوگاه سینماگران سیاه و همکاری با ماهنامه فیلم، تأسیس حلقه آگورای ایرانی در دفتر تحکیم وحدت، همکاری با مرکز پژوهش های مجلس ششم به درخواست محمدرضا خاتمی، همکاری با مجلات مجلس و پژوهش و جامعه نو و روزنامه های شرق، یاس نو و اعتماد، حضور در مجمع فکری و انتشاراتی هالبان در لندن، گره زدن فعالیت های خانه هنرمندان ایران با سفارتخانه های کشورهای اروپایی، انتشار کتاب های گاندی و ریشه های فلسفی عدم خشونت (نشر نی)، جهانی بودن و تمدن و تجدد (نشر مرکز)

1383. پیشبرد طرح آمریکا برای لهستانیزه کردن ایران، سفر به لهستان و دیدار با مقامات ارشد سیاسی و امنیتی آن کشور در آستانه انقلاب نارنجی اوکراین، همکاری با روزنامه های وقایع اتفاقیه و همشهری، انتشار کتاب جوانان و مناسبات نسلی در ایران (پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی)

1384. ورود به آخرین فاز امنیتی پروژه ناتوی فرهنگی، دیدار با کریگ کندی، مشاور پیشین رئیس جمهور آمریکا و مدیر صندوق آلمانی مارشال، همکاری با روزنامه اعتماد ملی، میزبانی معماران فروپاشی اروپای شرقی و رهبران جنبش همبستگی لهستان و نظریه پردازان انقلاب های مخملی در تهران، مشارکت با سفارت لهستان برای تأسیس جنبش ضدایدئولوژیک برای همبستگی ایران همزمان با اعلام رسمی طرح لهستانیزه کردن ایران از سوی کاندولیزا رایس در کنگره آمریکا و افتتاح دفتر ویژه ایران در طبقه دوم وزارت امور خارجه آمریکا، پیوستن به طرح موسوم به جنبش ملی نخبگان برای حمایت از نامزدی علی اکبر هاشمی رفسنجانی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، انتشار کتاب های بین گذشته و آینده (نشر نی)، ایران در جستجوی مدرنیته (بیست گفت وگو در رادیو بی بی سی) و در آینه شرق (نشر مرکز)

1385. بازداشت رامین جهانبگلو (7 اردیبهشت)، اعتراف به همکاری امنیتی با وزارت امور خارجه آمریکا و جاسوسان اسرائیلی، دیدار رازآمیز با مهدی کروبی (دبیرکل حزب اعتماد ملی)، خروج از ایران و اقامت در هند، ادامه همکاری با روزنامه های مدعی اصلاح طلبی، مانند شرق و اعتماد، انتشار کتاب در جستجوی امر قدسی؛ گفت وگو با سیدحسین نصر (نشر نی)

1386. بازداشت هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش براساس اعترافات رامین، پخش اعترافات جهانبگلو، اسفندیاری و تاجبخش در برنامه به اسم دموکراسی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (27 و 28 تیرماه)، همکاری با هفته نامه شهروند امروز (ارگان رسانه ای حزب کارگزاران ایران)

منبع:  کیهان/ پیام فضلی نژاد

ttp://www.rajanews.com/News/?24979

http://www.rajanews.com/News/?24825

مثلث شوم دولت اصلاحات در گسترش ایدئولوژی ناتوی فرهنگی و بیگانگان

ناتویسم فرهنگی در دولت آقای خاتمی

طبقه فکری ناتویست ها یا شهروندان مدرن و ملحد جهانی، موجوداتی هستند که مبنای اخلاق و عمل آنان، ارزش های تمدن سکولار غرب است و یا آگاهانه ایدئولوژی ناتویسم را برگزیده اند و یا ناآگاهانه از آن پیروی می کنند. رامین جهانبگلو را باید یکی از نظریه پردازان ناتویست خواند که با مأموریت رسمی از صندوق آلمانی مارشال به عنوان پژوهشکده رسمی سازمان نظامی ناتو، کوشش کرد تا این طبقه فکری در ایران متولد شود و گسترش یابد. او در نخستین گام خود، با بهره از نفوذی که در نهادهای شبه مدنی و مراکز دولتی داشت، ساختاری آفرید که بتواند زلزله ای معرفتی و هستی شناختی، در ذهن و روان جوانان ایرانی به پا کند، تا جایی که شب های قدر این جوانان که با جان جهان و امیرالمؤمنین(ع) گره خورده است، فدای شرکت در کلاس های «پدیدارشناسی روح هگل» شود. جهانبگلو، مأموریت خود را برای ساخت طبقه فکری ناتویست ها در ایران، با استفاده از سه نهاد فرهنگی پیش برد که آن را مثلث شوم دولت اصلاحات نامیده ایم و دارای سه ضلع آشکار و یک رکن امنیتی پنهان است.
ضلع اول این مثلث شوم، خانه هنرمندان ایران بود؛ نهادی که با پشتیبانی محمد خاتمی، عطاالله مهاجرانی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات)، عبدالله نوری (وزیر کشور در دولت اصلاحات) و غلامحسین کرباسچی (شهردار سابق تهران و دبیرکل حزب کارگزاران ایران)، تأسیس شد و وفق مرامنامه رسمی اش، بر پایه تفکر روشنفکری قجری، شکل گرفت.1 منش و روش خانه، پهلو به همان خاستگاههای نسل نخست روشنفکران ایران می زد و برای تحقق اهداف ناتویست ها، دل به ارتجاع روشنفکری بسته بود. مأموران مخملی، که محصول ایدئولوژی ناتویسم در آستانه هزاره سوم بودند، بدنه پنهان نظریه پردازان خانه هنرمندان ایران را می ساختند. خانه، هم از حیث ساختار شخصیتی مؤسسان و هم به لحاظ گستره فعالیت، نقطه ثقل طلایی پروژه ناتوی فرهنگی در ایران تلقی می شد. پایان دهه هفتاد، این خانه، با مدیریت بهروز غریب پور و اعضای شورای عالی2، در باغ و ساختمانی دولتی، نزدیک به چهار هزار متر، آغاز به کار کرد؛ روزهایی که گفتمان غالب گفت وگوی تمدن ها، تمام زمزمه رسانه ها را به خود خوانده بود.
ضلع دوم مثلث، مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها به شمار می رفت که با دستور محمد خاتمی، در هنگامه ریاست جمهوری اش، تأسیس شد و کسانی چون عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور، رامین جهانبگلو، ابراهیم نبوی، محمدحسن خوشنویس و...، در طیف نظریه پردازان آن، جای گرفتند. گفت وگوی تمدن ها را، آنتی تز نظریه برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون می پنداشتند، اما این آنتی تز، به سبب بن مایه لیبرالیستی طراحان و آغازگرانش، همانند تز عمل می کرد. نهادهایی که قرار بود حامل طلایه های تمدن اسلامی برای فاضلاب تمدن سکولار باشند، کارشان به تقریر و ترجمه آراء روشنفکران ماسون زده جهان غرب، تنزل پیدا کرد. از سوی دیگر، نظریه گفت وگوی تمدن ها در روزهایی به گفتمان روشنفکران ایران راه یافت که آمریکا عملاً نظریه برخورد تمدن ها را برگزیده بود و در پی اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، ابتدا به افغانستان و سپس به عراق، حمله نظامی کرد. در همان روزها، کارگزاران مثلث شوم دولت اصلاحات، سنگ بنای گفت وگوی فرهنگی را با این شیطان میلیتاریست و هم پیمانانش در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) گذاشتند! این راهبرد همچون مهندسی معکوس به ضد خود بدل شد و زمینه را برای نفوذ نرم مأموران مخملی به ایران، تسریع کرد. در حقیقت، نظریه گفت وگوی تمدن ها، اسب تراوای ایالات متحده در ایران بود و گفتمان غالب آن روزها نیز، در قامت کاربست هایی که ناتوی فرهنگی را برای مدتی در حاشیه امن قرار می داد، ظاهر شد.
ضلع سوم مثلث، دفتر پژوهش های فرهنگی بود. مؤسسه ای که برخلاف آیین نامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی و به صورت غیرقانونی، تنها با امضای شخص احمد مسجدجامعی، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجوز فعالیت گرفت. محمدحسن خوشنویس، به ریاست این دفتر برگزیده شد و رامین جهانبگلو، مدیریت گروه اندیشه معاصر، ناصر تکمیل همایون، مدیریت گروه تاریخ، علی بلوک باشی، مدیریت گروه مردم شناسی، فریبرز رئیس دانا، مدیریت گروه اقتصاد، سهیلا شهشهانی، مدیریت گروه انسان شناسی معاصر، رعنا جوادی، مدیریت گروه عکاسی، لینا ملکمیان مدیریت گروه آمار و جمعیت شناسی ، حسین سلطان زاده ، مدیریت گروه معماری را در دفتر پژوهش های فرهنگی، برعهده گرفتند. مجلات پل فیروزه، عکسنامه، اندیشه ایرانشهر، اطلاع شناسی، اقتصاد سیاسی و نامه فلسفه، در این دفتر منتشر شدند و مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها نیز، در انتشار برخی از آنان مشارکت کرد. این نشریات، پاتوق های کلیدی برای نظریه پردازی ایدئولوژی ناتویسم به شمار می رفتند که حلقه ای از روشنفکران مخملی، چون رامین جهانبگلو و کیان تاجبخش، مأمور بنیاد صهیونیستی جرج سوروس در ایران، آن را اداره می کردند.
مثلث شوم دولت اصلاحات در گسترش ایدئولوژی ناتویسم، در تعامل پیوسته با سفارتخانه های دول خارجی بود. این سفارتخانه ها که رکن امنیتی پنهان مثلث را می ساختند، از سال 1380 تا 1386، بیش از صد نشست، همایش، سخنرانی، بزرگداشت و نمایشگاه را با همکاری سفارتخانه کشورهای چک، لهستان، فرانسه، انگلیس، هلند، آلمان، سوئیس، ایتالیا و مکزیک، برگزار کرده است. انجمن ایرانشناسی فرانسه به مثابه پاتوقی برای جاسوسان دانشگاهی، علی دهباشی، مدیر شب های مجله بخارا، مدیا کاشیگر، مترجم ویژه سفیر فرانسه در ایران، کیان تاجبخش، مشاور دفتر پژوهش های فرهنگی، در مرکزیت رکن پنهان مثلث شوم، حضور داشته اند.3
رامین جهانبگلو، از نیمه اول سال 1380، در روزهایی که به جمع تحلیلگران امنیتی ایالات متحده در بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی (NED) راه یافته بود، در حلقه نظریه پردازان مثلث شوم نیز، ظاهر شد. او با معرفی محمدحسن خوشنویس و بهروز غریب پور، به جرگه سیاستگذاران خانه هنرمندان ایران پیوست؛ خانه ای سیاه که به عنوان ویترین آن مثلث، با بودجه دولت اصلاحات، از سال 1380 تا سال 1386، باورهای ناتویسم را در ذهن شهروندان، پرورش داد.
رامین ابتدا، سخنرانی هایی چون «سیاست مدرنیته و مدرنیته سیاسی»، «مدرنیته و سنت گسست»، «مدارا و کثرت گرایی» و... را در خانه هنرمندان ایران، ایراد کرد، اما با آغاز سال 1383، این حضور رنگی متفاوت به خود گرفت. در این فصل، با تکیه بر رازگشایی از ایدئولوژی ناتویسم، هفت نمونه از مصادیق مداخلات هستی شناختی، که جهانبگلو در خانه هنرمندان ایران پدیدآورده است، را بازخوانی می کنیم.
1. سنگ بنای الهیأت سکولار
نیمه اردیبهشت 1383، رامین به همراه نیلز کالپورن دانمارکی و اتوره راکای ایتالیایی به خانه هنرمندان ایران رفت تا با ستایش از سورن کی یرکه گارد، شریعت را به پای معنویت پرتردید و پراندوه فیلسوفی اگزیستانسیالیست، قربانی کند. در مکتب اصالت وجود (اگزیستانسیالیسم)، هر انسان، وجودی یگانه است که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است. این اندیشه، بر پیش بودن وجود بر ماهیت تکیه می کند و با چنین تعریفی بر آزادی انسان و مسئولیت او، پافشاری می شود. اصالت وجود، به معنای این است که انسان و تنها انسان است که نخست موجود می شود و سپس خودش ماهیت خودش را می سازد. بر این مبنا، ایمان هزار تکه سورن کی یرکه گارد که «ایمان لحظه ای» لقب گرفته، آن قدر پوشیده در ایهام است که حقیقت را نمی یابد و به تراژدی ای دیگر از دنیای تراژیک غرب تنزل می یابد. کی یرکه گارد، در رأی جهانبگلو، فیلسوفی سرشار از سکوت در برابر حقیقتی دست نیافتنی، لقب می گیرد که به سان ابراهیم خلیل الله «برای درک هستی خدا سکوت کرد.»
یک مسیحی حامی اصالت وجود را به جای پیامبر معنوی عصر مدرن جعل می کنند، چرا که او، آجرهای ساختمان الهیأت سکولار را می چیند، هستی را از خدا می گیرد و به انسان می دهد. سورن کی یرکه گارد هم، چون روشنفکران سکولار امروز، در آثارش منکر وجود هر حقیقت مطلقی است و می گوید «هیچ نظام فکری و فلسفی نمی تواند مدعی پژواک واقعی و بیان هستی کامل انسان باشد» و هیچ چیز برای او عجیب تر از این نبود که «یک دین مدعی داشتن پاسخ برای همه پرسش های بشری باشد و خود را نماد حقیقت بداند.»
جهانبگلو در خانه هنرمندان ایران مدعی می شود که کی یرکه گارد، بنای رویارویی با جوهر زندگی زیباشناسانه غربی که نومیدی و فراغت از حقیقت بود را داشت و می گوید، او در کلماتش عاشق پروردگار بود تا جایی که خود را معاصر مسیح(ع) و همانند سقراط می دانست، منادی معنویتی فردی بود و همه سخنش را در خانه، چنین خلاصه کرد:
«کیرکگارد معتقد است ایمان به صورت شرعیات نمی تواند از بیرون به فرد داده شود... ایمان وی بر معنای درونی زندگی فرد تأکید می کند و منظور او معنویتی درون گراست. قانون اخلاقی نزد کیرکه گارد اصل عینی نیست. فرد نیز برای او، فرد عقلانی نیست، بلکه فردی است به اصطلاح شوالیه ایمان که در لحظه زندگی کرده است.4 »
این نسخه کهنه غرب را برای جوانان ایران معاصر پیچیدن، نه تنها خیانت به شریعت اسلام و شرافت انسان است، بلکه نشان از عینیت مداخله کلان هستی شناسی ای دارد که ناتویسم برپایه آن، می کوشد انسانی رمانتیک، وامانده از درک و فهم حقیقت و فارغ از مسئولیت دینی را ، دوباره در ایران معاصر بسازد.
پانوشت ها:
1. برای مطالعه این مرامنامه، نک: «درباره خانه هنرمندان ایران». سایت خانه هنرمندان ایران. از:
http:..wwwiranaocom.aboutphp
2. اعضای هیأت مؤسس خانه هنرمندان ایران، عبارتند از غلامحسین امیرخانی، مرتضی ممیز، غلامحسین نامی، کامبیز روشن روان، یدالله صمدی، ایرج کلانتری، ایرج راد، محمدرضا عبدالملکیان، حمیدالله رضایی و محمدعلی نجفی. شورای عالی خانه، شامل غلامحسین امیرخانی، عزت الله انتظامی، مصطفی اسدالهی، غلامحسین نامی، محمدرضا فیروزه ای، ساعد مشکی، کامران شاهین فر، فریدون ناصری، بهروز غریب پور، نصرالله ناصح پور، ایرج راد، محمدرضا عبدالملکیان می باشد. بهزاد فراهانی، انوشه منصوری از بازرسان شورای عالی، ایرج کاظمی، مشاور حقوقی و مرتضی کاظمی، از مشاوران عالی شورای عالی خانه هستند.
3. نیمه پنهان رابطه مثلث شوم دولت اصلاحات با آژانس های امنیتی صهیونیزم، در کتابی مستقل، از سوی دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، منتشر خواهد شد.
4. «انسانی که هستی دارد». سایت خانه هنرمندان ایران. 16 اردیبهشت 1383، از:
http:..wwwiranaocom.newsphp?id=1563
به نقل از رجانیوز http://www.irdc.ir/article.asp?id=1459

معرفی کتابی خواندنی: پدرخوانده ها

بررسی عملکرد مطبوعات دوم خردادی

چکیده: یک تاکتیک مطبوعات زنجیره‌ای این بود که با توجه به مجوزهای فراوانی که گرفته شده می‌بود می‌توانستند جای همدیگر را به راحتی پر کنند. اگر روزنامه‌هایی مثل جامعه، خرداد و نشاط به دلیل تندروی و تخلف‌های قانونی توقیف می‌شدند، بلافاصله روزنامه‌های دیگری همچون توس، فتح و آزادگان با همان کادر و رویکرد جایگزین آنها می‌شدند و به صورت صریح و آشکار قانون را دور می‌زدند. "امتیاز روزنامه‌ی جامعه براساس حکم قضایی لغو شد و مدیر مسئولی آن از فعالیت مطبوعاتی منع گردید، اما دست‌اندرکاران جامعه تلاش کردند با استفاده از راهی که قانون برای آنها مهیا ساخته بود با مجوز قانونی روزنامه‌ای دیگر و مسئولیت قانونی فردی دیگر حیات مطبوعاتی خود را ادامه دهند. "
زبان و ادبیات دوم خردادی ترکیبی از قدرت، سیاست، هیجان و عامه‌پسندی بود تا با ایجاد التهاب‌های کور اجتماعی، آتش‌بازی حجیمی علیه مبانی انقلاب و ارکان نظام به راه بیاندازند و آن را وادار به تسلیم و انفعال کنند.

 

مطبوعات رکن اساسی توسعه‌ی سیاسی و جامعه‌ی مدنی بوده و از آنها با عنوان رکن چهارم دموکراسی نام برده می‌شود. اطلاع‌رسانی، بیان صادقانه‌ی خواسته‌ها و مطالبات مردمی نقدهای سازنده و راهکارهای مفید از کارکردهای مثبت یک جامعه‌ی مطبوعاتی توسعه یافته است و بدون شک اگر مطبوعات خود فاقد شاخص‌های توسعه یافتگی باشند، اگرچه در کوتاه مدت شاید، منشأ اثر باشند، اما در نهایت خود به ابزار رکود، عقب‌ماندگی، اغتشاش و اختلاف تبدیل می‌شوند و نه تنها کمکی به توسعه‌ی اجتماعی و سیاسی نمی‌کنند، بلکه مانع جلو رفتن آن هم می‌شوند.
در ماه‌های اولیه‌ی بعد از دوم خرداد گروه‌هایی همچون مجمع روحانیون مبارز، کارگزاران سازندگی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همراه چهره‌های برجسته‌ی جریان چپ، سکان‌دار جبهه‌ی پیروز بودند و عملکردهای مطبوعاتی آنها تا حدودی معقول و منطقی بود. با تشکیل حزب مشارکت و شکل‌گیری گروهی پیشرو برای هدایت جریان اصلاح‌طلبی، آنها به این نتیجه رسیده بودند که می‌توانند از زیر سایه‌ی معنوی بزرگان و پیش‌کسوتان خود خارج شوند و هدایت جریان اصلاح‌طلبی را با ابزار مطبوعاتی خود به عهده بگیرند.
در ماه‌های نخست ریاست جمهوری آقای خاتمی، احمد بورقانی که معاون وزیر ارشاد وقت شده بود، به اندازه‌ی لازم و حتی فراتر از آن، مجوز انتشار روزنامه و هفته‌نامه از طریق هیأت نظارت بر مطبوعات، به بهانه‌ی آزادی و توسعه‌ی سیاسی و مدنی صادر کرده بود. با این اقدام هر تعداد روزنامه و هفته‌نامه توقیف و توسط نهادهای نظارتی بسته می‌شدند، تعداد دیگری می‌توانستند جای آنها را پر کنند. رشد مطبوعات در سال‌های پس از دوم خرداد به گونه‌ای بود که تعداد 550 عنوان و تیراژ 5/1 میلیون به بیش از 1000 عنوان و تیراژ 3 میلیون رسید. 1 ظاهر قضیه تلاش در جهت افزایش مطبوعات، آزادی‌های اجتماعی و استفاده‌ی شهروندان از حق ابراز نظر و اندیشه بود و در خصوص مطالب و تصاویر نشریات، اصل بر آزادی و برائت بود، مگر آنکه براساس نص صریح قانون و حکم دادگاه مطبوعات با حضور هیأت منصفه‌ی برخی نشریات دچار محدودیت قانونی شوند.
اساسی‌ترین نکته در شروع به کار مطبوعات دوم خردادی، توجه به چگونگی شروع، اهداف و انگیزه‌های آنها بود که عمدتاً توسط چهره‌های مطبوعاتی حلقه‌ی کیان، ملی- مذهبی‌ها و لیبرال‌ها راه‌اندازی و هدایت می‌شدند. جلایی‌پور در مورد چگونگی شروع به کار روزنامه‌ی جامعه و انتخاب شمس‌الواعظین به عنوان سردبیر و محسن سازگارا به عنوان مدیرعامل و اهداف روزنامه می‌نویسد:
[غیر از عنصر شایستگی، با این دو در زمینه‌های دیگر نیز همفکری و همخوانی داشتم. اولاً هر سه نفر از شاگردان دکتر سروش و دارای اشتراک نظری بودیم. ثانیاً هر سه نفر به آزادی اعتقاد داشته و احترام می‌گذاشتیم، البته آزادی برای همه، نه آزادی برای دوستان و آشنایان، ثالثاً از لحاظ سیاسی در طیف میانه‌روها قرار می‌گرفتیم، در اندیشه و فرهنگ به پلورالیسم، در سیاست داخلی به دموکراسی، در سیاست خارجی به همزیستی بین‌المللی و در اقتصاد به اقتصاد کارخانه‌ای و رقابت در بازار جهانی اعتقاد داشتیم، رابعاً در حرکت اجتماعی از موضع جامعه‌ی مدنی نه از موضع قدرت سیاسی هم‌نظر بودیم. ]2
مطبوعات دوم خردادی برخلاف وظایف مطبوعاتی که نباید دنبال قدرت و نفوذ در ساختار قدرت باشند به صورت عملی می‌خواستند نقش احزاب در کنار دولت داشته باشند. به همین دلیل به صورت ادامه‌ی منطقی ساختار اجتماعی برای نفوذ در ساختار سیاسی ظاهر شدند 3و مطبوعاتی‌ها با فعالیت خود به دنبال کسب قدرت سیاسی در جامعه برآمدند و از دیوار سیاسی جامعه بالا رفتند و درصدد قرار گرفتن در رأس هرم‌های قدرت برآمدند. برخی مطبوعاتی‌ها به این نتیجه رسیده بودند که اگر خط‌شکنی و حریم‌شکنی آنها جسورانه‌تر و شجاعانه‌تر باشد را حتی در لیست‌های انتخاباتی و پست‌های مدیریتی قرار می‌گیرند. آنها برخی از نویسندگان نظام شاهی و مخالفین جمهوری اسلامی را به کار گرفتند و به صورتی گروهی خط‌شکن وارد حوزه‌های ممنوعه و خط قرمزهای نظام شدند تا با تاکتیک فتح سنگر به سنگر نهادهای نظام، طرفداران جمهوری اسلامی را وادار به عقب‌نشینی و انفعال کنند.
یک تاکتیک مطبوعات زنجیره‌ای این بود که با توجه به مجوزهای فراوانی که گرفته شده می‌بود می‌توانستند جای همدیگر را به راحتی پر کنند. اگر روزنامه‌هایی مثل جامعه، خرداد و نشاط به دلیل تندروی و تخلف‌های قانونی توقیف می‌شدند، بلافاصله روزنامه‌های دیگری همچون توس، فتح و آزادگان با همان کادر و رویکرد جایگزین آنها می‌شدند و به صورت صریح و آشکار قانون را دور می‌زدند.
[امتیاز روزنامه‌ی جامعه براساس حکم قضایی لغو شد و مدیر مسئولی آن از فعالیت مطبوعاتی منع گردید، اما دست‌اندرکاران جامعه تلاش کردند با استفاده از راهی که قانون برای آنها مهیا ساخته بود با مجوز قانونی روزنامه‌ای دیگر و مسئولیت قانونی فردی دیگر حیات مطبوعاتی خود را ادامه دهند. ]4
زبان و ادبیات دوم خردادی ترکیبی از قدرت، سیاست، هیجان و عامه‌پسندی بود تا با ایجاد التهاب‌های کور اجتماعی، آتش‌بازی حجیمی علیه مبانی انقلاب و ارکان نظام به راه بیاندازند و آن را وادار به تسلیم و انفعال کنند.
[طی این سال‌ها با بهانه‌های مختلف علاوه بر مبانی و اصول انقلاب از جمله حکومت دینی، ولایت فقیه، قانون اساسی، استکبارستیزی، استقلال و... ارکان و نهادهای قانونی نظام از رهبری و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام گرفته تا سپاه و بسیج و صدا و سیما و شورای عالی انقلاب فرهنگی در معرض شدیدترین تهاجمات سیاسی و مطبوعاتی جریان تجدیدنظرطلب و رادیکال قرار داشتند. ]5
شیوه‌ی توپخانه‌ای آنها، تیترهای مشابه و حملات هدایت شده‌ی آنها زبانزد شده بود. آنها با شفاف نکردن مرزهای خود با ضدانقلاب و حملات خود، عملاً خطوط قرمز نظام را در عرصه‌ی منافع و امنیت ملی نادیده گرفته و در جایگاه مخالفین نظام قرار گرفته بودند. ملی- مذهبی‌ها را به عنوان صاحبان اصلی انقلاب معرفی کرده 6 و با شعار ایران برای همه‌ی ایرانیان مرزهای خودی و غیرخودی و انقلابی و ضدانقلاب را نادیده گرفتند.
ذکر نمونه‌ها و مواردی از مطالب افراطی این روزنامه‌ها در حمله به نهادهای نظام و مقدسات می‌تواند گویای شیوه‌ی عملکرد مطبوعاتی آنها باشد که به مواردی از آنها در زیر اشاره می‌شود.
1- امروز به جای استکبار جهانی بهتر است به استکبار ملی که در داخل قدرت انحصاری دارد پرداخت. اگر با نظام تک‌قطبی آمریکایی مخالفیم با سیاست تک قطبی داخلی هم باید درافتاد. 7
2- اصلی‌ترین چالش انقلاب اسلامی مقابله با آثار و بازمانده‌های دیدگاه‌های تمامیت‌خواهان در میان انقلابیون و نهادهای برآمده از انقلاب است که از مهمترین خصیصه‌های آنان شخصیت‌پرستی و اصالت رهبر است. 8
3- گفتارها و نوشتارهای متکبرانه و خودپسندانه آکنده از نفرت و کینه و پرده‌داری و تحقیر و توهین نسبت به اکثریت ملت ایران، گفتمان حاکم بر ایران در طول دو دهه‌ی انقلاب بوده است. 9
4- پس از انقلاب به جای ارتباط دین و سیاست، نهاد دین و قدرت یکی شد و دین به خدمت قدرت درآمد. 10
5- به طور کلی انقلاب ما عاقل‌پرور و متفکرپرور نبوده و روز به روز فضا برای تفکر عوامانه بازتر می‌شود و فضای تفکر اندیشمندانه بسته می‌شود. 11
6- کار دادگاه ویژه‌ی روحانیت زندانی کردن روحانیون آزاداندیش و مستقل است. 12
7- دشمنی تمام دین با ما، انبوه مشکلات اقتصادی جوانان، بی‌پولی و بیکاری ثمره‌ی سال‌ها شعار تند و توخالی و پیش‌پاافتاده‌ی دوران انقلاب است. 13
8- پس از انقلاب نیز، آمریت کهنه‌ی دوره‌ی شاهنشاهی باقی مانده و افراد کم‌سواد سرکار آمده‌اند و کهنه‌پرستی همچنان رواج دارد. 14
9- ارزش‌های دینی دائماً در تغییراند، اگر روزی فاطمه (س) می‌گفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی‌تواند این را بپذیرد. 15
10- سر حسین بن علی را نزد عبیدالله و سر عبیدالله را نزد مختار و سر مختار را نزد مصعب و سر مصعب به پیش عبدالملک نهاده شد... خشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت، میوه‌ای جز خشونت به بار نمی‌آورد. هیچ‌کس حق ندارد، به صرف اینکه خود را حق و دیگران را باطل بداند، دست به خشونت بزند. 16
تندروی، افراطی‌گری، ایجاد روحیه‌ی یأس و بدبینی، هنجارشکنی، توهین به مقدسات و ارکان نظام توسط این روزنامه‌ها به گونه‌ای بود که هیچ حاشیه‌ی امنی حتی برای مقدسات هم قائل نمی‌شدند و از حادثه‌ی عاشورا تا بحث انتظار و ظهور را متعرض شدند به گونه‌ای که وزیر ارشاد اهل تساهل و تسامح را هم وادار به انتقاد از آنها کرد و توضیحاتی داد که گویای همه چیز می‌تواند باشد.
[شکی نیست که من جزء جناح اصلاح‌گرا و طرفدار ایجاد فضای باز به شمار می‌روم، ولی اگر من عضو هیأت منصفه بودم، نظر به تعطیلی توس می‌دادم. این روزنامه به جای روشن کردن افکار عمومی، اوضاع سیاسی را بحرانی کرد... سرپرستان و مدیران این روزنامه تعدادی از نویسندگان و روزنامه‌نگاران را گرد خود جمع کردند که بعضی از آنها از نویسندگان زمان شاه سرنگون شده هستند که به آنها اجازه‌ی نوشتن مقالات و تحلیل‌هایی دادند که بر برخی از اصول، مبانی و ارزش‌های دینی مورد اعتقاد مردم شبهه وارد می‌ساخت و برخی از مراجع دینی را مورد اهانت قرار دادند. اینان در اصول اولیه‌ی نهادهای دینی با اندیشه‌های دستگاه مذهبی شک و شبهه انداختند... آنها همانند کسانی بودند که درخت نوپای آزادی و شاخه‌های آن را می‌شکستند به آن گمان که دارند میوه‌ی آزادی می‌چینند. ... من مقاله‌هایی برضد رئیس قوه‌ی قضائیه در توس خواندم که مرا بسیار شرمنده ساخت، با این وجود که من با وی اتفاق‌نظر ندارم. نویسنده‌ی این مقالات کسی است که از جماعت و گروه فرح پهلوی بوده است و با سادات به اسرائیل سفر کرده است. او پیش از انقلاب اسلامی معروف بوده است که مقالات بسیار تندی برضد انقلاب می‌نوشته است. ]17

پی نوشت ها:
.1 هوشنگ جیرانی، در جست‌وجوی حاملان جدید اصلاحات، روزنامه‌ی شرق، سه شنبه 2 تیر 1383، سال اول، شماره‌ی 221
2 . حمیدرضا جلایی‌پور، پس از دوم خرداد، نگاهی به جامعه‌شناختی به جنبش مدنی ایران، انتشارات کویر، تهران، 1378، ص 44
.3 محمد قوچانی، برادر بزرگتر مرده است، پیشین، ص 41
4 . نشریه‌ی راه نو، قوه‌ی قضائیه، ایجاد التهاب، شماره‌ی 16، تاریخ 17/5/77
.5 بهمن اسماعیلی، انتخاب مجلس هفتم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران، 1384، صص 40- 39
6 . حسن یوسفی اشکوری، روزنامه‌ی عصر آزادگان، 13/8/78، ص 3
.7 سعید رضوی فقیه، صبح امروز، 12/8/78، صص 3 و 6
8 . علیرضا علوی تبار، صبح امروز، 23/11/78، ص 16
.9 ناصر ایرانی، عصر آزادگان، 25/8/78، ص 7
10 . صبح امروز، 14/9/78، ص 1
.11 عزت‌الله سحابی، روزنامه‌ی فتح، 2/12/78، ص 8
12 . مجتبی لطفی، روزنامه‌ی خرداد، 4/7/1378، ص 6
.13 هفته‌نامه‌ی پیام هاجر، 25/8/78، شماره‌ی 292، ص 4
14 . هفته‌نامه‌ی آبان، 13/9/1378، ص 7
15. عبدالکریم سروش، ماهنامه‌ی زنان، دی ماه 1378، شماره‌ی 59
16 . اکبر گنجی، خون به خون شستن محال آمد، محال، صبح امروز، 24 فروردین 1378
17. حمید کاویانی، جراحی در قدرت، مؤسسه‌ی نشر و تحقیقات ذکر، تهران، 1379، صص 140- 139 و یاسر مرادی، نگاهی به قانون مطبوعات، دوشنبه 19 بهمن 1383

منبع:‌ سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی:http://www.irdc.ir/article.asp?id=1479

قالوا انا نحن مصلحون- الا انهم هم المفسدون (بقره-آیات۱۱-۱۲)

اصلاح طلبان آمریکایی!

پس از سخنان افشاگرانه اخیر رهبری درباره "ننگ" بودن حمایت آمریکا برای برخی گروه های داخلی، گروههای باصطلاح اصلاح طلب که خود را ضمیر مورد اشاره رهبری یافتند، در مقابل این حمایت شرم آور لب به سخن گشودند. آنان ابتدا کوشیدند با فرافکنی، حمایت دشمن را متوجه سایر گروهها کنند اما همسویی مواضع دوم خردادیها با دشمنان قسم خورده انقلاب بیش از آن برای همگان روشن بود که به این راحتی ها قابل انکار باشد. چرا که در طول ۱۰ سال اخیر حاکمان آمریکا بارها از گروههای باصطلاح اصلاح طلب ایران حمایت کرده اند و علت این حمایتها نیز همنوایی دقیقی است که مواضع این گروههای داخلی با رویکردها و خواسته های آمریکا دارد که شرح آن را به مجالی دیگر موکول میکنم. 

اما نگاهی به سخنان سال ۷۹ رهبری در نماز جمعه تهران درباره اصلاحات آمریکایی، اهداف شرم آور اصلاح طلبان آمریکایی را بیش از پیش نمایان می کند. و ما را نیز به این نکته بیشتر متوجه می کند که هشدارهای رهبری در مقاطع خاص را باید به دقت پیگیری و محوریابی کرد تا خط نفاق داخلی به درستی شناسانده شود.

مقام معظم رهبری در ۲۳ اردیبهشت سال ۷۹ در بخشی از خطبه های نماز جمعه تهران فرمودند :  " اگر کسانى بیایند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها، دم از تحوّل بزنند؛ معلوم است که تحوّل مورد نظر آنها چیست! تحوّل مورد نظر آنها، یعنى تحوّل نظام اسلامى به نظام غیر اسلامى! تحوّل مورد نظر آنها، یعنى حذف نام اسلام، حذف حقیقت اسلام و حذف فقه اسلامى! اتفاقاً ما بعضى از اینها را هم مى‏شناسیم. 

حالا بعضى که از تفاله‏ها و پس‏مانده‏هاى رژیم گذشته‏اند که در آن رژیم خوردند و چریدند و گوشت حرام بالا آوردند؛ بعد هم توانستند خودشان را در لابلاى جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسى تازه کنند و سر بلند کنند و ادّعاى آزادى و مردم سالارى و دمکراسى کنند؛ همان کسانى که عمله ظلم و جور دستگاهى بودند که بیش از پنجاه سال بر این مملکت حکومت کردند و یک ذره مردم سالارى در آن پنجاه سال نبود؛ حالا همین کسانى که با همه‏ى وجود براى آن رژیم کار کردند، بیایند شعار اصلاحات بدهند! این اصلاحات معنایش چیست؟! این اصلاحات، یعنى همان اصلاحات امریکایى! یعنى حالا که شما ملت ایران دست امریکا را قطع کردید، بیایید برگردید و روشتان را اصلاح کنید؛ اجازه بدهید اربابان امریکایى به داخل تشریف بیاورند و باز هم زمام اقتصاد و فرهنگ و اداره امور کشور را به دست گیرند!

یک عدّه هم کسانى هستند که مال آن رژیم نیستند؛ اما از اوّل انقلاب، بلکه بعضى پیش از انقلاب، نشان دادند که به اداره کشور برطبق احکام اسلام از بن دندان عقیده‏اى ندارند. آنها اسم اسلام را مى‏خواهند و اسم اسلام را دوست مى‏دارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نیستند؛ اما مطلقاً اعتقادى به فقه اسلامى، به احکام اسلامى و به حاکمیت اسلامى ندارند. معتقد به همان روشهاى فردى‏اند. اوایل انقلاب هم یک عدّه از همینها توانستند امور را قبضه کنند و در دست گیرند. اگر امام به داد این انقلاب نمى‏رسید، همین آقایان، خشک خشک انقلاب و کشور را به دامن امریکا برمى‏گرداندند! اینها هم دم از اصلاح مى‏زنند؛ گاهى دم از اسلام هم مى‏زنند؛ اما در کنار کسانى قرار مى‏گیرند که صریحاً علیه اسلام شعار مى‏دهند و با آنها اظهار همبستگى مى‏کنند! 

گاهیى دم از اسلام مى‏زنند، اما در کنار کسانى قرار مى‏گیرند که شعار ضدّیت با حکومت اسلامى، شعار سکولاریزم و حکومت منهاى دین و حکومت غیردینى و حکومت ضدّ دینى و لائیسم را مى‏دهند! پیداست که اینها نفوذیند. اینها جزو آن دسته‏اى نیستند که ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحوّلند؛ نه. اینها نفوذیند؛ اینها بیگانه و غریبه‏اند.  بنده چند ماه قبل از این در همین منبر نماز جمعه بحث «خودى» و «غیرخودى» را مطرح کردم؛ اما فریاد بعضیها بلند شد که چرا مى‏گویید «خودى» و «غیرخودى»! بله، اینها غیرخودى‏اند؛ اینها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهاى خودى باید حواسشان را جمع کنند. 

 من دو، سه نکته دیگر را در این جا عرض مى‏کنم: نکته اوّل این است که هم آن بیگانه‏ها، هم پشتیبانان خارج از کشورشان، هم سرویسهاى جاسوسى، هم آنهایى که در رادیوها پشتیبانى تبلیغاتى برایشان مى‏کنند، هم آنهایى که احتمالاً به صورت آشکار یا پنهان پول حواله آنها مى‏کنند، اینها بدانند که این انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسؤولیت دارم و تا نفس مى‏کشم، اجازه نخواهم داد که اینها با مصالح این کشور بازى کنند.  

 بنده کسى نیستم؛ این را هم بدانند؛ من هم که نباشم، هرکس دیگرى در این مقام و مسؤولیت باشد، همین‏طور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتى و الهى که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسى گذاشت، فهمید چه‏کار مى‏کند. منبع :خبرنگار مسلمان

خدا با ماست... الا ان حزب الله هم الغالبون

در ایران مافیا قدرتی بیشتر از دولت دارد!

مخاطب محترم زمانی که سیاهه حاضر را می‌خوانید، فارغ از علاقه و تعلّق جناحی و حزبی به مساله بنگرید. فرض کنید شما به عنوان یک فرد بیگانه با جامعه ایران و مفهوم انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی پا به ملک ایران زمین گذاشته اید و هیچ ذهنیتی نسبت به معادلات سیاسی حاکم بر ایران ندارید.

 وزیر اطلاعات ایران در یک مصاحبه خبری در مورد اتهام یک دیپلمات ارشد ایرانی سخن بر زبان آورده و او را به جاسوسی هسته‌ای و انتقال اطلاعات محرمانه به بیگانگان و دشمنان حکومت ایران متهم کرده است. پیش خود این‌گونه می‌اندیشید که اصولا در تمامی کشورهای دنیا حساب جاسوسی و مسایل امنیتی را به پای درگیری‌های حزبی و سیاسی نمی‌گذارند و احتمال زیاد مساله بسیار حاد و بغرنج بوده است. می‌شنوید که دیپلمات بازداشت شده پس از چند صباح به قید وثیقه آزاد می‌شود. تعجب می‌کنید که کجای دنیا یک متهم (نه مجرم) جاسوسی را به قید وثیقه آزاد می‌کنند، آنهم در عصر ارتباطات و اینترنت که متهم می‌تواند به راحتی با دیگر عوامل خود هماهنگی‌های اطلاعاتی و پاکسازی‌های لازم را به عمل آورد.

اندکی اخبار مرتبط به جاسوسی و ایران را در ذهن خود جست‌وجو می‌کنید و به ناگاه به یاد می‌آورید که همین چند ماه پیش بود که سه تبعه خارجی ایرانی‌الاصل (هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش، رامین جهانبگلو) با کلی غوغا و شانتاژ خبری در ایران بازداشت شدند ولی پس از پخش فیلم اعترافات‌شان، جاسوسان آزاد شده و به ینگه دنیا باز گردانده شده بودند. دچار پارادوکس می‌شوید، اصولا در هر جای دنیا زمانی که فردی به جرم جاسوسی دستگیر می‌شود یا با حبس طویل‌المدت (برای سوختن ارزش جاسوس در گذر زمان) و یا حکم اعدام (به دلیل خیانت به آب و خاک و ملت) مواجه می‌شود. پیش خود می‌اندیشید که شاید در ایران جاسوسی جرم چندان مهمی نیست و اصولا ایرانی‌ها با این قضایا لارج و جنتلمن برخورد می‌نمایند. ولی اشتباه می‌کنید، زیرا چندی بعد باز با فریادهای رییس‌جمهور ایران مواجه می‌شوید.

ایرانی‌ها یک روز ملی دارند شبیه روز استقلال، که مصادف است با سالروز پیروزی انقلابشان در 11 فوریه سال 1997 که خودشان می‌گویند جشن 22 بهمن، در این روز حامیان حکومت ایران در خیابان‌ها جشنی بر پا کرده و به حمایت گروهی از نظام حکومتی ایران می‌پردازند. رسم بر آن است که در پایتخت که همان تهران می‌باشد مردم در میدانی با نام آزادی که بزرگ‌ترین میدان شهر و سمبل ایران است اجتماع کرده و به سخنان رییس‌جمهورشان گوش فرا می‌دهند.

به عنوان یک توریست کنجکاور راهی میدان آزادی می‌شوید و از فردی که کسوت مترجمی و دیلماجی‌تان را دارد می‌خواهید که سخنان پرزیدنت را برایتان ترجمه کند. زمانی که سخنان رییس‌جمهور ایران به پایان می‌رسد، تعجب و هرمانتان به حد اعلا می‌رسد به عنوان کسی که پیگیر مسایل سیاسی کشورهای گوناگون است از آنچه که در سخنان رییس‌جمهور ایران شنیده‌اید دچار تعجب می‌شوید، رییس‌جمهور مدام از وجود افراد و گروه‌هایی نام می‌برد که اطلاعات مهّم و طبقه‌بندی شده ایران را به بیگانگان انتقال می‌هند و هر تمهیدی برای برخورد با جاسوسان را منتفی می‌داند زیرا به نقل از پرزیدنت احمدی‌نژاد تمامی این افراد به برخی دانه‌درشت‌ها و خواص مصّون از هرگونه پاسخ‌گویی مرتبط می‌باشند ...

به یاد می‌آورید که قبل‌ها و قبل از عزیمت به ایران از خصوصیات بنیادگرایان مسلمان ایرانی بسیار خوانده بودید که چگونه با تمامی وجود در راه حفاظت از حکومت و نظام خود سال‌ها مبارزه کرده‌اند و علی‌رغم فشارهای عجیب و غریب غربیان این همه سال دوام آورده‌اند. باز هم تعجب می‌کنید و در دل اندکی به آنها می‌خندید که هیچ‌چیز به اندازه فساد پنهان و درونی حکومت‌ها را تهدید نمی‌کند. ایرانی‌هایی که حتی با جاسوسان خود توان برخورد قانونی و عرف را ندارند چگونه .... می‌بایست سوار هواپیما شوید و به دیار خودتان در کفرستان باز گردید. در انتهای سفرنامه خود این جمله را می‌نویسید و دفتر را می‌بندید.در ایران مافیا قدرتی بیشتر از دولت دارد و ...

منبع:http://www.ansarnews.com/?usr=news/detail&nid=2962

نیک اهنگ کوثر بدبخت! در دام دوم خرداد بوده....!

پشت پرده افراطی گری های مطبوعات تندرو

کاریکاتوریست فراری مطبوعات زنجیره ای در مصاحبه ای با رادیو زمانه- که با بودجه دولت هلند برای براندازی جمهوری اسلامی اداره می شود- بخشی از پشت پرده افراطی گری های مطبوعات تندرو در زمان اصلاحات و چهره واقعی حمایت کنندگان خارجی روزنامه نگاران و فعالان به اصطلاح حقوق بشر را افشا کرده است.
نیک آهنگ کوثر در این مصاحبه درباره روند انتشار کاریکاتورهای خود در مطبوعات زنجیره ای گفته است: «مثلاً آن کاریکاتوری که دردسرساز شد اگر یک نوشته کوچک کنار آن وجود نداشت (استاد ...) که در حقیقت چیزی بود که مدیرمسئول نشریه از میان 8-7 گزینه آن را انتخاب کرد من جوابگوی آن نبودم. آنها سعی کردند هرگونه مسئولیتی را در قبال آن نوشته از خودشان رفع کنند و گفتند ما اصلاً چیز دیگری خواندیم، چون برایمان فکس شده بود به کیش نتوانستیم آن را بخوانیم و موافقت کردیم نهایتاً کسی که مسئول شناخته شد و خرابکار، کاریکاتوریست بود البته مطابق قانون مطبوعات آن زمان، من مسئولیتی نداشتم.»
وی ادامه داد: « ما متاسفانه در روزنامه نگاری ایرانی، عملاً خیلی حزبی برخورد می کنیم، خیلی گروهی... ما در روزنامه نگاری داخل ایران به نحو ناخواسته عملاً مبلغ اصلاح طلب ها، حزب مشارکت، کارگزاران، همبستگی یا دیگر احزاب شده بودیم».
وی در پاسخ به سوال رادیو زمانه که از او پرسیده آیا در کانادا توانسته است کارش را راحت پیدا کند گفت:«نه، من اینجا تقریباً یک سال و خرده ای کارگر بودم! در یک خشک شویی کار می کردم. کارهای مختلفی برای امرار معاش می کردم و خیلی راحت نبود. زخم زبان فراوان شنیدم از خیلی از هم وطن هایی که اینجا انگار خوششان می آید ببینند یک نفری که قبلاً ممکن است در داخل کشور به هر صورت به عنوان یک روزنامه نگار، صاحب موقعیت و اعتباری بوده، این جا در حال خرد شدن است و این برای من خیلی سنگین بود در بعضی مواقع. گاهی وقت ها ما انگار خودستیزی داریم. یا مثلاً کار به آدم پیشنهاد می کردند نهایتاً می دیدی پولی در آن نیست؛ این موضوع خیلی تجربه تلخی بود. ایرانی هایی که در محیط های حتی آکادمیک دارندکار می کنند.»
وی در مورد ادعای حمایتی که زیرعنوان حقوق بشر از روزنامه نگاران فراری می شود گفت: «خیلی از انجمن هایی که حالا تحت عنوان حامی روزنامه نگاری یا فعالان حقوق بشری با آنها برخورد داریم انگار تا یک جایی مسئولیت دارند. فکر نمی کنند که شما ممکن است وقتی آمدید اینجا احتیاج به زندگی کردن دارید. عملاً تا یک جایی از شما حمایت می کنند ولی از یک جایی به بعد شما در یک صحرای برهوت منجمد رها می شوید.» منبع:http://www.irdc.ir/news.asp?id=3012