تأملی در زندگی معمار قوه قضائیه- شهید مظلوم دکتر بهشتی: | |
قبل از آغاز سخن در مورد شهید بهشتی یه مطلبی رو باید بگم. احتمالا شنیده اید که امروز رهبر معظم انقلاب دیداری با رئیس، مدیران و کارکنان قوه قضائیه داشتند. اما نکات قابل توجه و مهمی در این سخنان هست که ظاهرا تا کنون کمتر مورد توجه مدیران این دستگاه قرار می گرفت. ایشان در جواب بعضی از افراد که ادعا می کردند صحبت از برخورد با مفسدان اقتصادی امنیت سرمایه گذاری در کشور را به خطر می اندازد فرمودند: «لازمه امنیت اقتصادی برخورد جدی با مفسدان اقتصادی است و این تصور که برخورد با مفسدان اقتصادی موجب ناامنی اقتصادی می شود، صحیح نیست.» و در جای دیگری فرموده بودند که «اگر مردم، قوه قضاییه را به عنوان ملجأ و پناهگاه خود احساس کنند و چنین نگاه امیدوارانه ای به آن داشته باشند، می توان گفت قوه قضاییه به اهداف خود رسیده و موفق بوده است، اما اگر چنین نگاهی وجود نداشته باشد، باید تلاش بیشتری انجام شود.» با زندگینامه ای که ایشان با قلم خود نوشته اند شروع می کنیم: در امتحان ششم ابتدایی شهر نفر دوم شدم .از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم .در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کردم و به مدرسه صدر اصفهان رفتم. از سال 1321 تا 1325در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم .سال 1324و 1325را در مدرسه گذراندم و اواخر دوره سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به قم بروم. این را بگویم که در دبیرستان زبان خارجه ما فرانسه بود. درسال آخر که در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم .یک دوره کامل«ریدر»خواندم پیش یکی از منصوبین و آشنایانمان که او زبان انگلیسی را می دانست، و با انگلیسی آشنا شدم. در سال 1325به قم آمدم. حدود شش ماه در قم بقیه سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کردم و از اول 1326درس خارج را شروع کردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت ا...محقق داماد میرفتم و همچنین درس استاد ومربی بزرگوارم ورهبرمان امام خمینی. در سال 1327به این فکر افنادم که تحقیقات جدید را هم ادامه بدهم بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه وآمدن به دانشکده «معقول ومنقول» آن موقع که حالا الهیات ومعارف اسلامی نام دارد، دوره لیسانس را آنجا گذراندم، در فاصله 27 تا30. و سال سوم را به تهران آمدم وسال آخر دانشکده را برای آنکه بیشتر از درس های جدید استفاده کنم و هم زبان انگلیسی را اینجا کامل تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط تر باشد یک مقداری پیش ببرم در سال 1329و1330 اینجا در تهران بودم. سال1330لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستانها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول به تدریس شدم. در اردیبهشت سال 1331با یکی از بستگانم ازدواج کردم .ثمره ازدواجمان دو دختر و دو پسر می باشد. دبیرستانی به نام «دین ودانش »تأسیس کردیم با همکاری دوستان که مسئولیت اداره اش مستقیماً به عهده من بود که در سال1333تأسیس شد. در سالهای 1335تا 1338 دوره دکترای فلسفه و معقول را در دانشکده الهیات گذراندم. در زمستان سال 42 من را ناچار کردند از قم خارج شوم و به تهران بیایم. سال 42 به تهران آمدم ودرادامه کارها باگروه های مبارز از نزدیک رابطه بر قرار کردیم .در سال 43 که در تهران بودم وسخت مشغول این برنامه های گوناگون، مسلمان های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ که بنیان گزارش روحانیت بود که به دست مرحوم آیت ا... بروجردی بنیان گزارده شده بود، فشار آورده بودند به مراجع که چون مرحوم محمد تقی آمده بودند به ایران باید یک نفر روحانی به آنجا برود. وقتی این دعوت پیش آمد به نظر دوستان رسید که این کار خوبی است وزمینه خوبی است که بروید و آنجا مشغول فعالیت بشوید. دشواری کار من این بود که از این فعالیت هایی که این جا داشتیم دور می شدم. در آنجا با کمک چند تن از دانشجویان مسلمان هسته اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم. مرکز اسلامی گروه هامبورگ سامان گرفت. فعالیت هایی برای شناساندن اسلام به اروپاییها داشتیم و فعالیت هایی برای شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوان داشتیم . بیش از پنج سال آنجا بودم که سفری به حج مشرف شدم. سفری به لبنان،سوریه وآمدم به ترکیه برای بازدید از فعالیت های اسلامی آنجا .سفری هم به عراق آمدم وبه خدمت امام رفتم . در سال 1349 به ایران برای یک مسافرت آمدم اما مطمئن بودم که با این آمدن امکان باز گشتم کم است، ظرورت هایی ایجاب می کرد که حتمأ به ایران بیایم و همان طور که پیش بینی می کردم مانع باز گشت من شدند. از سال 50 من یک جلسه تفسیر قرآنی را آغاز کردم. در سال 54 به مناسبت این جلسات وفعالیت های دیگر که در رابطه با خارج داشتم، ساواک کمیته مرا دستگیر کرد چند روزی در کمیته مرکزی بودم .پس از چند روز توانستم از دست آنها خلاص شوم .البته قبلاً هم ساواک من را چندین بار خواسته بود اما همه به مدت کوتاه و چندساعته بودند. در سال 1355 هسته هایی برای کارهای تشکیلاتی بوجود آوردیم و در سال 1356و 1357روحانیت مبارز شکل گرفت. بر گرفته با تلخیص از کتاب «پیشتازان شهادت در انقلاب سوم» گاهشمار زندگی ایشان پس از انقلاب نیز بدین شرح است: 29/11/57 : تشکیل حزب جمهوری سلامی به همراه برخی دیگر. 15/5/58 : انتخاب ایشان به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان. 4/12/58 : انتساب به سمت مسئول دیوان عالی کشور توسط امام خمینی (ره). 2/4/60 : عضویت در شروای ریاست جمهوری پس از عزل بنی صدر. 7/4/60 : انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله سید محمد حسینی بهشتی به همراه یارانش آثارایشان عبارت است از: · خدا از دیدگاه قرآن · نماز چیست؟ · بانک داری و قوانین مالی اسلام در یک مجموعه · یک قشر جدید در جامعه ما · روحانیت در اسلام، در میان مسلمین، در یک مجموعه · مبارز پیروز · شناخت دین · نقش ایمان در زندگی انسان · کدام مسلک · شناخت · مالکیت وصیت نامه دکتر بهشتی پیام حضرت روح الله در فقدان بهشتی و یارانش: این پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزاراین کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است و مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند. ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند . اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. بخش هایی از مصاحبه سایت تبیان با دختر شهید بهشتی: دکتر بهشتی در خارج از کشور مشغلهی زیادی داشتند؛ دائم پاسخگوی مراجعات محافل مختلف و سخنرانی و تهیهی جزوات (به زبان آلمانی) بودند. با این همه، وقت خانواده را به کسی اختصاص نمیدادند. همیشه زمانی برای تفریح همراه خانواده داشتند. قبل از انقلاب و وقتی ایران بودیم، جمعهها هروقت فرصتش بود، میگفتند برویم خارج شهر جایی برای استراحت. این برای یک روحانی در آن زمان، که امنیت هم برایش وجود نداشت، خیلی عجیب بود. ولی ایشان مقید بودند. ایشان به ورزش کردن هم مقید بودند. خصوصاً در آلمان که به خاطر فشار کار مشکل قلبی پیدا کرده بودند، شنا و پیادهروی به ایشان توصیه شده بود. وقتی ایشان محدود شدند که از خانه بیرون نروند، داخل خانه، دور حیاط پیادهروی میکردند. شهید بهشتی چهطور برای آن همه کار برنامه میریختند؟ شهید بهشتی، کمی تا قسمتی غیر عادی! در آلمان، خانمهای ترکزبانی بودند که حجاب نیمبندی داشتند. خانمهای عربی هم بودند که خیلی مقید بودند، ولی از خانه بیرون نمیآمدند. ایشان همهجا همسرشان را همراه میبردند و با این کار الگویی ارائه میدادند که خانم مسلمان میتواند حجاب داشته باشد و با حجاب هم در جامعه حضور داشته باشد.من در یک مدرسهی آلمانی درس میخواندم. از پدرم پرسیدم که میتوانم در کلاس دینی آنها شرکت کنم یا نه؟ ایشان گفتند حتماً! باید بروی ببینی مسیحیت یعنی چه! نمیگفتند تو مسلمانی و نباید بروی طرف مسیحیت. من همهی انجیل را میخواندم و با اینکه سن کمی داشتم، متوجه تضادها میشدم. شهید بهشتی، آن روزهای آخر! |
سلام برادر خبرنگار؛
از لطف فراوانت در موارد مختلف ممنون. اما به نظرم قالب وبلاگت یه مشکلی پیدا کرده . منوی سمت چپ رو نشون نمی ده. یه فکری به حالش بکن
یا علی مدد