خاتمی نیوز- نقدهایی در جستجوی فهم و اصلاح

بهبوداوضاع جهان درگرو برخوردفعالانه ونقدمتعهداست.شعاراصلاح طلبی رابرخی دادندولی درعمل...

خاتمی نیوز- نقدهایی در جستجوی فهم و اصلاح

بهبوداوضاع جهان درگرو برخوردفعالانه ونقدمتعهداست.شعاراصلاح طلبی رابرخی دادندولی درعمل...

بازهم اهانت..مغزان دوم خردادی به علامه مصباح یزدی حفظه الله

دوم خردادی ها را مردم شناخته اند. دیگر حنایشان هیچ رنگی ندارد. مجبورند عربده بکشند تا بمانند. برای حسن خمینی که از اینان حمایت می کند و اهانت رضا خاتمی به امام دقیقا دو روز قبل از سالگرد امام عزیز را بی پاسخ می گذارد و ... هم متاسفم. اگر او به دامان تفکرات امام برنگردد،مردم بین او ومحتشمی بی شرم و آغاجری موهن و خاتمی وحجاریان هیچ تفاوتی نمی گذارند. امام هم قطعا از او ناراضی خواهد بود.

هتاکی کم سابقه محتشمی به آیت الله مصباح: تفاوتی بین فرقه مصباحیه وطالبان وجاهلان صدراسلام وجود ندارد!

 

 علی اکبر محتشمی پور به بهانه سخنرانی در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) در حسینیه اعظم اصفهان، شخصیت و سوابق آیت الله مصباح یزدی را برای چندمین بار مورد هتاکی قرار داد.به گزارش رجانیوز، در خبری که سایت خبری یاران باران وابسته به اصلاح طلبان اصفهان منتشر کرده است، محتشمی‌پور ضمن حملات مکرر به آیت الله مصباح یزدی در یک هتاکی بی سابقه از تفکرات این عالم دینی به فرقه مصباحیه یاد و ادعا کرد این فرقه هیچ فرقی با طالبان و جاهلان صدر اسلام ندارد!

 بنا براین گزارش، محتشمی پور که هرازچندگاهی و براساس کینه ای دیرینه شخصیت آیت الله مصباح را هدف هتاکی های خود قرار می دهد، با ابراز خشم از مؤسسه آموزشی- پژوهشی که تحت مدیریت آیت الله مصباح اداره می شود و تحریف دیدگاههای وی ادعا کرد: فردی مطرح می کند که این جمهوریت که امام از آن دم می زند، بر اساس مقتضیات قبل از انقلاب مطرح شده است و گرنه رأی مردم ملاک نیست و در اسلام جمهوری نداریم، یعنی این آقا که در راس فرقه مصباحیه قرار گرفته است، به دنبال ریشه کن کردن افکار امام است. متأسفانه امروز افرادی که مسائل اولیه اسلام را درک نکرده اند، ایدئولوگ یک جریان تندرو شده اند و هیچ تفاوتی بین فرقه مصباحیه و طالبان و جاهلان صدر اسلام وجود ندارد و افرادی که هیچ اهمیتی برای مردم، ملت ایران و جوانانی که به عنوان یک رکن از ارکان انقلاب برای امام مطرح بودند، قائل نیستند، از افکار امام پیروی نمی کنند. ادعای مزبور در حالی در قبال آیت الله مصباح ابراز می شود که مؤسسه تحت مدیریت وی در قم به عنوان یکی از کانون های اصلی تربیت طلاب فاضل برای پاسخ به شبهات روز فعالیت می کند و بر همین اساس، استقبال گسترده ای از دانش آموختگان این مؤسسه در محافل علمی و دانشگاهی می شود.

 همچنین این فحاشی به آیت الله مصباح از سوی فردی فاقد هرگونه جایگاه علمی در حالی ابراز می شود که علماء بزرگی مانند علامه طباطبایی، شهید آیت الله بهشتی و رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای جملات کم نظیری درخصوص آیت الله مصباح یزدی دارند. رهبر انقلاب درباره آیت الله مصباح تأکید می کنند:

 «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقاى مصباح را مى شناسم و به ایشان به عنوان، یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسایل اساسى اسلام ارادت دارم.

 اگر خداى متعال به نسل کنونى ما، این توفیق را نداد که از شخصیت هایى مانند علامه طباطبائى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر کرده است.

 من خدا را شکر و حمد مى کنم که نسل جوان ما در سراسر کشور به ایشان (آیت الله مصباح یزدى) شدیداً علاقمند و قدردان است.

 به نظر من یکى از چیزهایى که مى تواند خیلى کمک کند به این قضیه، این است که از کتابهاى شهید مطهرى، از معارفى که امروز بزرگانى بحمدالله هستند؛ از قبیل آقاى مصباح و دیگران که واقعاً مبانى فکرى اسلامى دست این هاست؛ از این ها استفاده کنند. حتى مى شود این ها را ساده کرد. شما مى توانید این کار را بکنید...»

 محتشمی پور که بارها با اظهارات خارج از ادب خود به آیت الله مصباح حمله کرده و به نظر می رسد از سعه صدر این عالم دینی و فعالیت های مؤثر او در کادرسازی طلاب و فضلای انقلابی به شدت خشمگین است، در بخش دیگری از اظهاراتش، ادعای تکراری خود را مبنی بر اینکه "از سال 44 در تمام اعلامیه هایی که علما و روحانیون قم و شهرستان ها امضا کرده اند، حتی یک امضا از این آقا (آیت الله مصباح) دیده نمی شود"، بیان کرد و افزود: شمایی که یک عمر خون به دل امام کردید، شما متحجران و شما مقدس نماها که وقتی دیدید امام سر بر زمین گذاشت برخاستید.اتهام امضا نکردن اعلامیه از سوی آیت الله مصباح از سال 44 به بعد ر حالی مطرح می شود که حدود 18 نامه و بیانیه مهم در طول دوران مبارزه به امضاء آیت الله مصباح رسیده که 7 مورد آن مربوط به پس از سال 44 است. این در حالیست که با استناد به اسناد 5 جلدی انقلاب اسلامی تنها 4 اعلامیه از سوی محتشمی پور پس از تبعید امام امضا شده و در خلال سال های 56 و 57 یعنی سال های اصلی مبارزه حتی یک اعلامیه نیز به امضای وی نرسیده است.منبع:http://www.rajanews.com/News/?29920

 اخبار  و لینک های مرتبط:

صبر علامه و فحاشی منتقدین  

 سید احمد خاتمی: آیت الله مصباح ؛ چهره ای مخلص، زاهد و ناشناخته

بد نگویید به مهتاب اگر تب دارید  

 مگر او با شما چه کرده است که این چنین برش می تازید؟! 

 چرا از مصباح می‌هراسند؟

 رویارویی مصباح با اسلام امریکایی- حجتیه ای

بیانیه انجمن وبلاگ نویسان فرزندان روح الله را در اینجا بخوانید....

 حجت‌الاسلام رحیمیان/بودجه ویژه امام برای مؤسسه آیت‌الله مصباح/ امام به آقای مصباح اطمینان کامل داشت  

از شیخ فضل الله نوری تا مصباح یزدی(یادداشت سایت مرکز اسناد)  

اعتراض طلاب قم در پی اهانت به آیت الله مصباح   

 دومین تجمع اعتراض‌آمیز طلاب در حمایت از آیت‌الله علامه مصباح

 نگاهی گذرا به زندگی با برکت آیت الله مصباح یزدی 

وظیفه دادگاه ویژه روحانیت در قبال هتک حرمت استاد /وبلاگ مصباح دین 

 ای کاش همه صبر و ادب علامه را داشتند 

 آقای محتشمی پور شما چه کرده اید؟ 

فقر ایدئولوژیک جریان اصلاح طلبی 

حمایت ویژه سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب(!) از هتاکی محتشمی   

غاصبان دین، موتوا بغیظکم/از سایت جدید سرکارخانم فاطمه رجبی21/3/87

 واکنش سخنگوی جامعه روحانیت به هتاکی محتشمی/ حمله به آیت‌الله مصباح بخاطر افشای لیبرال‌ها مسبوق به سابقه است  

 نه امام(ره) را شناختند نه مصباح را /عبدالله چینی‌چیان 

مصباح؛ فریاد همه شهیدان خمینى /نوشته حسن ابراهیمی 

 اعتراض جامعه اسلامی دانشجویان به هتاکی علیه آیت الله مصباح  

آقای محتشمی پور، جهت یادآوری   

 در پاسخ به هتاکی محتشمی پوررحیمیان: امام به آیت الله مصباح اطمینان کامل داشت 

خجالت نکشید ! توبه کنید ! (یادداشت روز کیهان) 

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران: آیت‌الله مصباح از نزدیک‌ترین مجاهدان به اندیشه امام هستند (مربوط به بلوای مرگ توسلی) 

نقد اظهارات حجت‏السلام والمسلمین محتشمی‏پور  

بیانیه دانشجویی 5 دانشگاه در حمایت از علامه مصباح  

 حجه الاسلام حسینی بوشهری نایب رئیس جامعه مدرسین: آیت‌الله مصباح هستی خود را وقف دین و انقلاب کرده است  

انتقاد دبیرکل موتلفه از سخنان محتشمی علیه علامه مصباح  

 آقای محتشمی شما چرا؟  

  اگر می توانید ضلالت مصباح را روشن کنید

تا کور شود هرآنکه نتواند دید...

پیوند گل و پروانه

 پیوند عاشقانه وزیبای ولیّ و مردمش در دارالعباده یزد

     هزار مثل منی فدای یک  قدمت آقا جان

آقا،حسابی ما را شرمنده کرد.از اینکه دیر رسیده بود از سیل جمعیت مشتاق عذرخواهی کرد؛ تازه دیر رسیدن کاروان آقا، به خاطر وقت ناشناسی همراهانشان نبود، بلکه به خاطر بدی هوا و برف و مه شدید گردنه علی آباد بین یزد و ابرکوه بود! آقا درس خضوع و خشوع را با عملش به مردمم یاد داد.

به دلیل دور بودن از پایتخت، حکومت های پادشاهی ظالم و بی توجه، طی دو سه قرن اخیر کاری به ابرقوی ما نداشتند. مردم هم باورشان نمی شد که عالی ترین رهبر سیاسی- مذهبی- اجتماعی شیعیان جهان می خواهد به شهر آنها بیاید؛ ولی آقا نه تنها آمد که برای مردمم صمیمیت و صداقت هم به همراه آورد و از آنها معذرت خواهی هم کرد.

واقعا حکومت ولایت فقیه زیباست، حکومت حکیمی بر فرزانگان که  رهبر، مردمش را به حساب می آورد، حتی در شهرهای قدیمی که چند صد سال به انها بی توجهی شده باشد و اکنون با بی کاری و اعتیاد و محرومیت درگیر باشند. 

 بالاخره آقا به ابرکوه آمد و مردم، گرم و سر از پا نشناخته، به استقبالش شتافتند و از خاک پایش مرهمی ساختند برای التیام دردهایشان و رنجهایشان. شهر باستانی من، روز شنبه پانزدهم دی ماه 1386 بهاری شده بود و نهال های امید سراسر شهر را به سبزی آراسته بودند. نمی دانم  چقدر مردم قدر این حکومت فقاهت و دین را بدانند و در راه اعتلای کشوری که ولی دارد بکوشند؛ اما بسیاری از مردم روز پانزده دی 1386 با رساترین فریادها در دل خود به شیاطین و مردم دنیازده و بی ولایت جهان، با افتخار گفتند:«اِنَّ لَنا مولا وَ لا مولا لَکُم» دنیا باید در حسرت ولی ما بمیرد!

 استان یزد در این سفر تاریخی با جهان ثابت کرد که استان دارالعباده است و نسل جدید بیش از نسل های گذشته به آرمان های قدسی اسلام و اعتلای انقلاب پای بند است.

شهر من دیگر به کوه گنبد عالی، این بنای عظیم مقبره ای و سرو پنج هزار ساله و مسجد جامع بزرگ و مناره های تاریخی ان نمی نازد به این می نازد که پس از سالها، ساعتی مفتخر به داشتن میهمانی عزیز و گرانقدر داشت و با مولای خود به گفتگوی صمیمانه ای نشست. این شعر را از طلبه ای ابرقویی(محمدعلی صالح زاده) به گوهر وجود مولایم تقدیم می کنم:

         گفتند رهیده ای  وآرام  نه ای               درباغ خیال خم ابروی که ای

         گفتند بگو به قصد قربت گفتم                سیدعلی الحسینی الخامنه ای

عکس های زیبای این استقبال بی نظیر مردم از ولی امرشان رادرسایت دفتررهبری ببینید:http://farsi.khamenei.ir/FA/Picture/detail.jsp?id=861015A  متن بیانات آقا را ببینید: در این دو منبع: دفترحفظ ونشرآثارحضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله العالی) و همچنین: پایگاه دفتر مقام معظم رهبری مدظله العالی با تشکر از وبلاگ شهر من ابرکوه .....

ولادت پرچمدار بی مثال جبهه جهانی حزب الله مبارکباد

24 تیر ؛ ولادت ولایت

  خبرگزاری مهر - 24 تیر ماه سالروز ولادت بزرگ مردی است که امروز رهبر امت بزرگ و متحد اسلام است، رهبری که امروز شصت و نهمین بهار زندگی خود را آغاز می کند.

 "یک نفر را مثل آقاى خامنه ‌ای پیدا کنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند پیدا نمى کنـید، ایشان را من سال هاى طولانى مى شناسم.". چه زیبا گفت امام انقلاب درباره رهبری که امروز نه تنها رهبر یک انقلاب بلکه رهبر دنیایی است، دنیای اسلام. رهبری که امروز شصت و نهمین بهار زندگی خود را آغاز می کند. و چه بهاری ؛ بهاری که نه تنها ولادت یک بزرگ مرد بلکه ولادت ولایت امر مسلمین است. 

بیست و چهارم تیر ماه 1318 هجری شمسی برابر با 28 صفر 1358 هجری قمری دومین پسر حاج سید جواد حسینی خامنه ای در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. علی نامی بود که برای او برگزیدند. خانواده سید علی معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از جد خود آموخته بودند و با آن خو داشتند.رهبر انقلاب در خصوص دوران جوانی خود می گوید: "منزل پدرى من که در آن متولد شده ام  تا چهارـ پنج سالگى من  یک خانه 60 ـ 70 مترى در محله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک. هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عده اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم. زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود، مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مى کرد و آن شام هم نان و کشمش بود.»

 رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگشان سید محمد به مکتب سپرده شدند. سپس همراه با برادر خود دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.پس از دوران دبیرستان ایشان با انگیزه ای که خودشان آن را راه نورانى روحانیت پدر و تشویق های مادر عنوان کرده اند وارد حوزه علمیه شدند. ایشان دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند.

  آیت الله خامنه ‌ای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلّامه طباطبائى استفاده کردند.سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجه شدند که یک چشم پدر به علت بیماری آب مروارید نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر مخیر شدند.آیت الله خامنه ‌ای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. 

ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.آیت الله خامنه‌ای به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است.

 هنگامی که نواب صفوى با عده اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملت ایران، ایراد کردند آیت الله خامنه‌ ای که آن روزها از طلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدت تحت تأثیر سخنان نواب واقع شدند به طوری که نخستین جرقه های سیاسی و مبارزاتی با طاغوت در ایشان ایجاد شد. 

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاست هاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند.

 رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه ‌ای را دستگیر و براى مدت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه یعنى پیروزى انقلاب اسلامى ایران و سقوط خفت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

 پایه گذارى حزب جمهورى اسلامى، معاونت وزارت دفاع، سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، امام جمعه تهران، نماینده امام خمینی در شوراى عالى دفاع، نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، کسب ریاست جمهورى با رای بیش از شانزده میلیون نفر از مردم کشور، ریاست شوراى انقلاب فرهنگ،  ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى از مهمترین فعالیت ها و سمت هایی است که رهبر انقلاب اسلامی بر عهده داشته اند. آیت الله خامنه ای در روز چهاردهم خرداد ماه سال 1368 پس از رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان به مقام رهبری و ولایت امت انتخاب شدند تا پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام امت مسلمان ایران و مسلمانان جهان را رهبرى نمایند. 

و چه راست می گفت اماممان که پیدا نکردیم و نخواهد شد مانند بزرگ مرد و رهبری که امروز تنها قوت قلب و نقطه اتکای امت برای رودرویی و مقاوت با ابرقدرت های زور و زر است. بزرگی که دل گرمی ملتی برای خواستن و توانستن است. بزرگی که همگان دوست دارند ولادتش را سالیان سال بهانه ای قرار دهند برای یادآوری انقلابی بزرگ، امتی بزرگ و حرکتی بزرگ.

فراخوان یه همایش مشتی

  فراخوان مقاله همایش استعمار فرانو

 معاونت پژوهش مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم با توجه به اهمیت نسبت جهان اسلام با استعمار فرانو و به منظور درک شفاف‌تر از چشم‌انداز نظری - عملی تمدن اسلامی همایشی را با عنوان «استعمار فرانو» برگزار می‌کند.به گزارش فارس به نقل از روابط عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، استعمار فرانو و جهان اسلام، استعمار فرانو و جهانی شدن، استعمار فرانو و انقلاب اسلامی، استعمار فرانو، ابزار، روش و پیامدها، استعمار فرانو و شرق‌شناسی نوین، ادوار و اشکال استعمار از کهن تا فرانو، استعمار فرانو از نگاه اندیشمندان اسلامی، استعمار فرانو و چالش‌های موجود و پیش‌رو از محورهای این همایش یکروزه است.

 اساتید، پژوهشگران حوزه و دانشگاه و علاقه‌مندان به شرکت در فراخوان مقاله می‌توانند با توجه به محورهای فوق، مقاله خود را به همراه چیکده آن تا 30 مهرماه به دبیرخانه همایش به آدرس؛ قم - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- امور سمینارهای پژوهشی ارسال نمایند.این همایش 18 بهمن ماه سال‌جاری در تالار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم برگزار می‌گردد.

منبع: http://www.rajanews.com/News/?12719

روحانی و آخوند واقعی بهشتی بود نه بعضی قدرت طلبان و شهوت پرستان

تأملی در زندگی معمار قوه قضائیه- شهید مظلوم دکتر بهشتی:

 

     شهید بهشتی

 

قبل از آغاز سخن در مورد شهید بهشتی یه مطلبی رو باید بگم. احتمالا شنیده اید که امروز رهبر معظم انقلاب دیداری با رئیس، مدیران و کارکنان قوه قضائیه داشتند. اما نکات قابل توجه و مهمی در این سخنان هست که ظاهرا تا کنون کمتر مورد توجه مدیران این دستگاه قرار می گرفت. ایشان در جواب بعضی از افراد که ادعا می کردند صحبت از  برخورد با مفسدان اقتصادی امنیت سرمایه گذاری در کشور را به خطر می اندازد فرمودند: «لازمه امنیت اقتصادی برخورد جدی با مفسدان اقتصادی است و این تصور که برخورد با مفسدان اقتصادی موجب ناامنی اقتصادی می شود، صحیح نیست.» و در جای دیگری فرموده بودند که «اگر مردم، قوه قضاییه را به عنوان ملجأ و پناهگاه خود احساس کنند و چنین نگاه امیدوارانه ای به آن داشته باشند، می توان گفت قوه قضاییه به اهداف خود رسیده و موفق بوده است، اما اگر چنین نگاهی وجود نداشته باشد، باید تلاش بیشتری انجام شود.»

 

 با زندگینامه ای که ایشان با قلم خود نوشته اند شروع می کنیم:


من « محمدِ حسینی ِ بهشتی»، که گاه به اشتباه «محمد حسین بهشتی» می نویسند. نام اولم « محمد» و نام خانوادگی ترکیبی است از «حسینی بهشتی». درسال 1307درشهر اصفهان در محله «لومبان» متولد شدم. تحصیلاتم را در یک مکتب خانه در سن چهار سالگی آغاز کردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در خانواده به عنوان یک نو جوان تیز هوش شناخته شدم. قرار شد به دبستان بروم، دبستان دولتی ثروت در آن زمان که بعد ها به نام 15بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی گرفتند و گفتند که:باید به کلاس ششم برود، ولی از نظر سن نمی تواند. بنابراین در کلاس چهارم پذیرفته شدم.

در امتحان ششم ابتدایی شهر نفر دوم شدم .از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم .در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کردم و به مدرسه صدر اصفهان رفتم. از سال 1321 تا 1325در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم .سال 1324و 1325را در مدرسه گذراندم و اواخر دوره سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به قم بروم. این را بگویم که در دبیرستان زبان خارجه ما فرانسه بود.

درسال آخر که در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم .یک دوره کامل«ریدر»خواندم پیش یکی از منصوبین و آشنایانمان که او زبان انگلیسی را می دانست، و با انگلیسی آشنا شدم.
 (دوران قم(

در سال 1325به قم آمدم. حدود شش ماه در قم بقیه سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کردم و از اول 1326درس خارج را شروع کردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت ا...محقق داماد میرفتم و همچنین درس استاد ومربی بزرگوارم ورهبرمان امام خمینی.

در سال 1327به این فکر افنادم که تحقیقات جدید را هم ادامه بدهم بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه وآمدن به دانشکده «معقول ومنقول» آن موقع که حالا الهیات ومعارف اسلامی نام دارد، دوره لیسانس را آنجا گذراندم، در فاصله 27 تا30. و سال سوم را به تهران آمدم وسال آخر دانشکده را برای آنکه بیشتر از درس های جدید استفاده کنم و هم زبان انگلیسی را اینجا کامل تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط تر باشد یک مقداری پیش ببرم در سال 1329و1330 اینجا در تهران بودم. سال1330لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستانها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول به تدریس شدم. در اردیبهشت سال 1331با یکی از بستگانم ازدواج کردم .ثمره ازدواجمان دو دختر و دو پسر می باشد.

دبیرستانی به نام «دین ودانش »تأسیس کردیم با همکاری دوستان که مسئولیت اداره اش مستقیماً به عهده من بود که در سال1333تأسیس شد. در سالهای 1335تا 1338 دوره دکترای فلسفه و معقول را در دانشکده الهیات گذراندم. در زمستان سال 42 من را ناچار کردند از قم خارج شوم و به تهران بیایم.
(دوران تهران(

سال 42 به تهران آمدم ودرادامه کارها باگروه های مبارز از نزدیک رابطه بر قرار کردیم .در سال 43 که در تهران بودم وسخت مشغول این برنامه های گوناگون، مسلمان های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ که بنیان گزارش روحانیت بود که به دست مرحوم آیت ا... بروجردی بنیان گزارده شده بود، فشار آورده بودند به مراجع که چون مرحوم محمد تقی آمده بودند به ایران باید یک نفر روحانی به آنجا برود. وقتی این دعوت پیش آمد به نظر دوستان رسید که این کار خوبی است وزمینه خوبی است که بروید و آنجا مشغول فعالیت بشوید. دشواری کار من این بود که از این فعالیت هایی که این جا داشتیم دور می شدم. در آنجا با کمک چند تن از دانشجویان مسلمان هسته اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم. مرکز اسلامی گروه هامبورگ سامان گرفت. فعالیت هایی برای شناساندن اسلام به اروپاییها داشتیم و فعالیت هایی برای شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوان داشتیم . بیش از پنج سال آنجا بودم که سفری به حج مشرف شدم. سفری به لبنان،سوریه وآمدم به ترکیه برای بازدید از فعالیت های اسلامی آنجا .سفری هم به عراق آمدم وبه خدمت امام رفتم .

در سال 1349 به ایران برای یک مسافرت آمدم اما مطمئن بودم که با این آمدن امکان باز گشتم کم است، ظرورت هایی ایجاب می کرد که حتمأ به ایران بیایم و همان طور که پیش بینی می کردم مانع باز گشت من شدند. از سال 50 من یک جلسه تفسیر قرآنی را آغاز کردم. در سال 54 به مناسبت این جلسات وفعالیت های دیگر که در رابطه با خارج داشتم، ساواک کمیته مرا دستگیر کرد چند روزی در کمیته مرکزی بودم .پس از چند روز توانستم از دست آنها خلاص شوم .البته قبلاً هم ساواک من را چندین بار خواسته بود اما همه به مدت کوتاه و چندساعته بودند.

در سال 1355 هسته هایی برای کارهای تشکیلاتی بوجود آوردیم و در سال 1356و 1357روحانیت مبارز شکل گرفت.
با رفتن امام به پاریس چند روزی خدمت ایشان رفتیم و هسته شورای انقلاب تشکیل شد ...

 بر گرفته با تلخیص از کتاب «پیشتازان شهادت در انقلاب سوم» 

گاهشمار زندگی ایشان پس از انقلاب نیز بدین شرح است:

29/11/57 : تشکیل حزب جمهوری سلامی به همراه برخی دیگر.

15/5/58 : انتخاب ایشان به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان.

4/12/58 : انتساب به سمت مسئول دیوان عالی کشور توسط امام خمینی (ره).

2/4/60 : عضویت در شروای ریاست جمهوری پس از عزل بنی صدر.

7/4/60 : انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله سید محمد حسینی بهشتی به همراه یارانش

 

آثارایشان عبارت است از:

·         خدا از دیدگاه قرآن

·         نماز چیست؟

·         بانک داری و قوانین مالی اسلام در یک مجموعه

·         یک قشر جدید در جامعه ما

·         روحانیت در اسلام، در میان مسلمین، در یک مجموعه

·         مبارز پیروز

·         شناخت دین

·         نقش ایمان در زندگی انسان

·         کدام مسلک

·         شناخت

·         مالکیت

 

وصیت نامه دکتر بهشتی
این جانب محمد حسینی بهشتی ،دارنده شناسنامه شماره 13707 از اصفهان وصیت می کنم به همسرم وفرزندانم وسایر بستگانم که در زندگی بیش از هر چیز به فروغ الهی که در دل انسانها ست اهمیت دهند وبا ایمان به خدای یکتا ی علیم قدیر سمیع بصیر رحمان ورحیم وپیامبران بزرگوارش وپیروی از خاتم پیامبران وکتابش قرآن واز ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین واهتمام به ذکر ویاد خدای ونماز با حضور قلب ،روزه،عبادات دیگر وانفاق وایثار وصدق وجهاد بی امان در این راه وحضور پیگیر در جماعت وانس با مردم راه سعادت را به روی خود باز گردانند


فاجعه خونین 7تیر بی شک یکی از ضربه های مهمی بود که به انقلاب اسلامی ایران وارد شد ودشمن توانست در یک عملیات 72 تن از بهترین یاران امام را به شهادت برساند،ضربه ای که نه ناشی از پیچیدگی وتوا نایی دشمن که از صداقت ومردمی بودن حزب الله سرچشمه می گرفت. بی شک این حادثه یکی از توطئه های زنجیری امپر یالیسم واستکبار جهانی بود که به دست ذریه هایش در ایران صورت گرفت ولی علی رغم تصوری که داشتند ازا ین عملیات نه تنها پیروزی نصیب شان نشد که ملت متحد تر ومتشکل تر به صورت امتی واحده درآمد وتوانست تارهای عنکبوتی غربزدگان وعوامل آمریکا را از بین ببرد .

پیام حضرت روح الله در فقدان بهشتی و یارانش:

 

این پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزاراین کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است و مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند. ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند . اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند.

ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابر قدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.

مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخاراسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزش های انسانی ، گوهرهای گرانبهائی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگبهانی از آن وقف نمودند؟ مگرما پیروان پاکان سر باخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگردشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزش انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمن های فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به " من" و " ما" های خود نمی اندیشند و " یأکلون کماتأکل الانعام" عاشقان راه حق را ازبند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند.

ننگتان باد تفاله های شیطان و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین المللی که در سوراخ ها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابر قدرت ها برخاسته است، به خرابکاری های جاهلانه می پردازید.

عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتی را که معمولاً در تخت های بیمارستان ها آرزوی شهادت می کنند ویاران را با به شهادت دعوت می کنند، نشناخته اید. شما کوردلان با آنکه دیده اید با شهادت رساندن شخصیت های بزرگ ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. توانستید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ی ناسزا و تهمت های ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوائی همه تان بر سربازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود ملت شهید پرور فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم.

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافرازاست که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند.

ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند . گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشی . ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش به شمار می رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد.

ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می رود و در مقابل ابرقدرت ها و تفاله های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجزرا که درسوراخ ها خزیده اید و نفس های آخررا می کشید به جهنم می فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.

بخش هایی از مصاحبه سایت تبیان با دختر شهید بهشتی:

 

دکتر بهشتی در خارج از کشور مشغله‌ی زیادی داشتند؛ دائم پاسخ‌گوی مراجعات محافل مختلف و سخن‌رانی و تهیه‌ی جزوات (به زبان آلمانی) بودند. با این همه، وقت خانواده را به کسی اختصاص نمی‌دادند. همیشه زمانی برای تفریح همراه خانواده داشتند. قبل از انقلاب و وقتی ایران بودیم، جمعه‌ها هروقت فرصتش بود، می‌گفتند برویم خارج شهر جایی برای استراحت. این برای یک روحانی در آن زمان، که امنیت هم برایش وجود نداشت، خیلی عجیب بود. ولی ایشان مقید بودند.

ایشان به ورزش کردن هم مقید بودند. خصوصاً در آلمان که به خاطر فشار کار مشکل قلبی پیدا کرده بودند، شنا و پیاده‌روی به ایشان توصیه شده بود. وقتی ایشان محدود شدند که از خانه بیرون نروند، داخل خانه، دور حیاط پیاده‌روی می‌کردند.

شهید بهشتی چه‌طور برای آن همه کار برنامه می‌ریختند؟
ایشان در برنامه‌‌ریزی الگو بودند. چه قبل انقلاب چه بعد انقلاب، همیشه برنامه‌ی ایشان روی نظم خاصی بود. یک دوره‌ای ایشان در تهران تحت نظر بودند و نمی‌توانستند از منزل خارج شوند. در این شرایط ایشان چهارشنبه‌ شب‌ها را اختصاص داده بودند به دوستانشان. می‌گفتند نمی‌گذارید سخن‌رانی کنم، اما این‌جا خانه‌ی من است. چهارشنبه شب‌ها در خانه‌ی من باز است و هرکس بخواهد می‌تواند بیاید. همین شب‌ها جلسات پرباری در اتاق کتاب‌خانه‌ی ایشان تشکیل می‌شد.
با این که نمی‌توانستند از منزل خارج شوند، ولی وقت را تلف نمی‌کردند. این دوره پنج شش سال طول کشید. در تمام این مدت ایشان مشغول تحقیق بودند. ایشان معتقد بودند ایده‌ی تشکیل نظام حکومت اسلامی که امام(ره) مطرح کرده‌اند، عملی است. تحقیقات‌شان هم در همین راستا بود. اگر از این فرصت کوتاه استفاده نکرده بودند، بعد انقلاب به این سرعت نمی‌توانستند قانون اساسی را سامان بدهند. مدیریت زمان، تخصصی بود که ایشان بدون اینکه رشته‌اش را خوانده باشند، خیلی خوب از پسش برمی‌آمدند.

شهید بهشتی، کمی تا قسمتی غیر عادی!
به نظر می‌آید شهید بهشتی با توجه به شرایط آن زمان و روحانی‌بودن‌شان، کارهایی انجام می‌دادند که روشنفکرانه به نظر می‌رسد. مثل این‌که هم‌زمان با حوزه در دانش‌گاه درس می‌خواندند، یا زبان انگلیسی تدریس می‌کردند...ایشان می‌گفتند در چارچوبی که دین اجازه داده، ما می‌توانیم از همه‌ی امکانات استفاده کنیم. نگران حرف مردم نبودند. می‌گفتند دختر من حق دارد تحصیل کند و در محیط علمی و اجتماعی فعال باشد، چون در چارچوب نظام اسلام است. کسی نمی‌تواند بگوید چرا.

در آلمان، خانم‌های ترک‌زبانی بودند که حجاب نیم‌بندی داشتند. خانم‌های عربی هم بودند که خیلی مقید بودند، ولی از خانه بیرون نمی‌آمدند. ایشان همه‌جا همسرشان را همراه می‌بردند و با این کار الگویی ارائه می‌دادند که خانم مسلمان می‌تواند حجاب داشته باشد و با حجاب هم در جامعه حضور داشته باشد.من در یک مدرسه‌ی آلمانی درس می‌خواندم. از پدرم پرسیدم که می‌توانم در کلاس دینی آن‌ها شرکت کنم یا نه؟ ایشان گفتند حتماً! باید بروی ببینی مسیحیت یعنی چه! نمی‌گفتند تو مسلمانی و نباید بروی طرف مسیحیت. من همه‌ی انجیل را می‌خواندم و با اینکه سن کمی داشتم، متوجه تضادها می‌شدم.

 

شهید بهشتی، آن روزهای آخر!
 روزهای آخر، محافظین می‌گفتند وسایل‌تان را جمع کنید و از این خانه بروید. حالا کجا باید برویم، خدا می‌دانست! ما هم اصرار می‌کردیم که جایی نرویم. روز آخر، ایشان غسل شهادت کردند، لباس تمیز و نویی را که داده بودند در قم برایشان دوخته بودند پوشیدند و راهی شدند. وقتی دیدند ما داریم وسایل را جمع می‌کنیم، خندیدند که برای چی شما دارید می‌روید؟ اگر خدا بخواهد، نگه‌مان می‌دارد. اگر هم قرار باشد ما به شهادت برسیم، می‌رسیم. این کلام آخر شهید بهشتی بود. مادر همین‌طور که برای خداحافظی دنبال ایشان می‌رفتند، می‌لرزیدند.

روزهای آخر، در چهره‌ی ایشان چیزی مشخص بود. حزب جهموری یک کلاس مواضع داشت که ایشان در آن اصول و مبانی اسلامی را مطرح می‌کردند و موضعی که حزب جمهوری می‌تواند به عنوان یک حزب اسلامی داشته باشد. شاید سه چهار روز قبل بود که آخرین جلسه با حضور ایشان تشکیل شد. به من به عنوان دختر خانواده تأکید می‌کردند که شما حتماً بیایید و حضور داشته باشید. آن روز همسر شهید مطهری که کنار من نشسته بودند، گفتند می‌بینید چه نوری از صورتشان می‌بارد؟ عکاس آن‌جا هم مرتب از ایشان عکس می‌گرفت. ایشان خندیدند و گفتند: چقدر این فیلم‌ها را حرام می‌کنید؟ چند تا عکس از من می‌گیرید؟ بعدها عکاس تأسف می‌خورد که کاش به حرف ایشان گوش نکرده بودم و باز هم عکس گرفته بودم!

والسلام علی من اتبع الهدی  http://shabbou.blogsky.com/