در رثای ایشان شاعری گمنام و بلنداوازه گوید:
نه همین لباس است نشان ادمیت شنیده بودم که درعهد قدیما دزدی نموده بود یکی، با قیافه علما یعنی که با لباسای مقدس روحانی کرده بود اون نامرد، غلط های زیادی وقتی اونو گرفتنش و بردن گفت ظریفی داری سن کهن این طلبه نیست که دزدی نموده دزدیه که خودشو طلبه جا زده این لباس از سرش زیاده خاتمی هم، مثه اون شیادّه رای مردم، به اون فریبه آخ که دلم از این نامردیا داغِ داغه بوشی جون به ممد جرج بوش می گه، من نمی گم پاسپورت می دم، به هر کسی من نمی دم به خاتمی به راحتی پاسپورت می دم چون حرفای جنس خودم رو ازش زیاد شنیدم آلبرایت یهودی خطاب به ممد ایرونی از بس که از دوّم خردادیا، گند منافقی دراومد دهان هایِ گشاد دشمنا کش اومد وزیر خارجه اِمریکا، آلبرایت می گفت بر و بچ اصلاحات، فرزندایِ خودَمَن |
خاتمی گوگّوری مگوری، با دخترا چی کار داری؟!
ای صنم صلح و طرفدار عشق
مهربونی و دلبری، به این می گن کار عشق
ای که طرفدارِ تمدن، تویی
خواهان گفتگو با نسوانی
دست تو در جمعیتِ فراوان
رسید به دستِ یکی از بانوان
قربون اون ریشای رنگی
دخترا می گن اوف! که چقد قشنگی
دختر بازی که شاخ و دم نداره
مستی تو این روزا، نیاز به خم نداره
خاتمی رفته ایتالیا، به دیدار دخترا
دست داده با اونا، این مردکِ گوگوری مگوری
لابد اینم ساختگیه؟ فقط حلالت بوس هاش فرق میکنه